حامز

لغت نامه دهخدا

حامز. [ م ِ ] ( ع ص ) زبان گز.
- حامزالفؤاد ؛ مرد زیرک. تیزفهم. ظریف. سخت دل. ( منتهی الارب ).

حامز. [ م ِ ] ( اِخ ) موضعی است. ( منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس