تن نه همی باشد آگه ز جان
جان نه همی باشد آگه ز تن.
حامدی. [ م ِ ] ( اِخ ) نصربن احمدبن محمدبن جعفربن محمدبن حامد حامدی نسفی ، مکنی به ابوالحسن. وی از نسف به مرو شد و از مردان آن سامان ، فقه آموخت ، و از ابوالفضل محمدبن حسین حدادی در مرو، و از ابوعلی زاهربن احمد امام در سرخس حدیث شنید. جوانی فقیه و زاهدی ادیب و فاضل بود.در مرو بماه ربیعالأول سال 396 هَ. ق. وفات یافت ونزدیک ابوعمر و کسائی دفن شد. ( سمعانی ص 152 الف ).
حامدی. [ م ِ ] ( اِخ ) اسماعیل بن موسی حامدی مالکی. پیر و شیخ رواق صعایدة در جامع ازهر بسال 1830 م. او راست : تقریر حاشیه صبان بر شرح اشمونی در نحو در دو جزء و حاشیه حامدی بر شرح کفراوی بر اجرومیه و هر دو چاپ شده است. ( معجم المطبوعات ص 739 ).
حامدی. [ م ِ ] ( اِخ ) شوشتری. وی در زمره شعرای شاه عباس ماضی معدود و نزد سخن شناسان به طلاقت لسانی و عذب البیانی ممدوح و محمود است. او راست :
فلک بر جان من میخواست آزار جهانی را
در آخر مبتلای عشق آن نامهربانم کرد.
ای دلبر زودرنج از یاری سیر
ای کافر دیرصلح و در جنگ دلیر
بسم اﷲ اگر خون مرا میریزی
اینک من و اینک تو و اینک شمشیر.
( صبح گلشن ص 118 ).
سامی گوید: یکی از شعرای ایرانست ، در شهر ششتر نشو و نما یافته و به شاه عباس ماضی منسوب بوده. ( قاموس الاعلام ترکی ).حامدی. [ م ِ ] ( اِخ ) گویا قزوینی است ، هر قسم شعر میگوید، و چنان بلندپرواز و خودپسند است که امیرخسرو را بزحمت قبول دارد. خدا همه شاعران را از این حال در امان خود نگاه دارد. این بیتها از اوست :
بجلوه ای ز برم آن پری روان گردید
که آب حسرتم اندردهان جان گردید
زمانه داشت مرا کینه نهان در دل
چو مبتلای توام دید مهربان گردید.
( مجمعالخواص ص 304 ).