جز که بدکردار کس بیدار نه
کس چنین حالت ندید ای وای مام.
ناصرخسرو.
گرگ مرا حالت یوسف رسیدگرگ نیَم جامه نخواهم درید.
نظامی.
گر بخندد همچو ایشان آن زمان بی خبر از حالت خندندگان.
مولوی.
چو ملاح آمدش تا دست گیردمبادا کاندر آن حالت بمیرد.
( گلستان ).
پیری صدوپنجاه ساله در حالت نزع است. ( گلستان ). بیچاره در حالت نومیدی بزبانی که داشت ملک را دشنام دادن گرفت. ( گلستان ). و شرح آنچه بعد از این حالت میان خلف و حسین بن طاهر حادث شد، درموضع خویش به اشباع رسد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 61 ).در این حالت بود که یکی از خدمتکاران درآمد. ( گلستان ). توبه در این حالت که بر هلاک خویش اطلاع یافتی سودی نکند. ( گلستان ). پرسیدمش که چگونه ای و چه حالت است ؟ گفت : تا کودکان بیاوردم دیگر کودکی نکردم. ( گلستان ). اسیر فرنگ شدم در خندق طرابلس با جهودانم بکارِ گِل بداشتند، یکی از رؤساء حلب که سابقه معرفتی در میان ما بود گذر کرد و بشناخت ، گفت : این چه حالت است ؟ ( گلستان ). و یک نفس آرام نیافت ، چون روز شد گفتمش آن چه حالت است ؟ ( گلستان ). در این حالت ، که دو هندو از پس سنگی بدرآمدند. ( گلستان ).شهباز دست پادشهم این چه حالت است
کز دست برده اند هوای نشیمنم.
حافظ.
حکم مستوری و مستی همه بر خاتمتست کس ندانست که آخر بچه حالت برود.
حافظ.
|| طبع. طور. حال. || خصلت. ( دهار ). || موقع. مورد. جا. محل . || مرگ. موت : و چون ادمان مسیر ایشان را بطراز رسانید آوازه وقوع حالت کیوک خان برسید. ( جهانگشای جوینی چ لیدن ج 2 ص 248 ). آوازه حالت واقعه کیوک خان بشنید. ( جهانگشای جوینی ). || گزارش سرگذشت. || ذوق. وجد. شور : مجنون عشق را دگر امروز حالت است
کاسلام دین لیلی و دیگر ضلالت است.
سعدی.
اشتر به شعر عرب در حالتست و طرب بیشتر بخوانید ...