دروغی که حالا دلت خوش کند
به از راستی کت مشوش کند.
سعدی.
|| فوراً. معجلاً. عاجلاً. || یک دم. ( لغت نامه اسدی ص 515 ). || پیشادست. سَلَم. نقد. || از حالا؛ از هم اکنون. از این ببعد: از حالا تا فردا؛ از امروز تا فردا.( حالاً ) حالاً. [ لَن ْ ] ( ع ق ) فی الفور. درحال.