حال کسی را جا یا سرجا یا سرجایش اوردن
اصطلاحات و ضرب المثل ها
1- کسی را دوباره تندرست کردن؛ وضع جسمانی کسی را بهتر کردن
2- کسی را از خستگی / خمودگی بیرون آوردن
3- کسی را با تنبیه / کتک زدن / پرخاش / اخطار شدید ← سر جای خود نشاندن
مثال:
1- در بیمارستان ظرف چند ساعت حالش را جا آوردند.
2- موسیقی شاد حال همه را جا آورد.
3- صاحب کافه به کمک یکی از مشتریان او را کشان کشان به خیابان برد و حالش را جا آورد.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید