حال و ملکه. [ ل ُ م َ ل َ ک َ / ک ِ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نوع دوم ( از کیفیت )، کیفیات نفسانی بود، و آنرا حال و ملکه خوانند. و نام این نوع هم بدو لفظ باشد. و آن هیئتی بود که اجسام ذونفس را بسبب نفس ، یا نفوس را به مشارکت ابدان حادث شود، مانند علوم و اعتقادات و ظنون و عدالت و عفت و شجاعت و سخاوت ودیگر فضایل ، و اضداد آن از رذائل و اخلاق نیک و بد ودیگر عوارض نفسانی چون خوف و غم و اندوه و خجلت و حیا و شادی و دوستی و دشمنی و خشم و کینه و صحت و مرض و امثال آن. و هرچه از آن جمله سریعالزوال بود، مانند ظنون و اعتقادی که راسخ نشده باشد، و خشم حلیم و صحت ممراض و غم و اندوه منبسططبع و خجلت و حیاء آنراحال خوانند. و آنچه بطی ءالزوال بود، چون علوم و فضایل و رذائل و کینه و مانند آن ، آنرا ملکات خوانند. وملکه هیئتی نفسانی بود که موجب صدور فعلی یا انفعالی شود بی رویتی. و مباینت میان حال و ملکه به عوارض بود. و حال آن هیئتی بود که عارض شود و هنوز راسخ نشده باشد، و چون راسخ گردد ملکه باشد، پس نسبت حال با ملکه چون نسبت طفل بود با مرد. ( اساس الاقتباس ص 44 ).