حال عرفانی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حال/ احوال، اصطلاحی پرکاربرد در تصوف و عرفان، به معنای حالتی که بی اختیار در ضمیر سالک پدیدار و در مدت کوتاهی ناپدید می شود اما اثری نافذ و ماندگار از خود برجای می گذارد.
حال (مؤنث آن: حالت، جمع آن: احوال و حالات) در لغت به معنای نوعِ خاصِ بودنِ انسان اعم از خوب و بد و به طور کلی به معنای وضع و صفت و چگونگی است.

پیشینه کاربرد اصطلاح حال
درباره نحوه راه یافتن این واژه به اصطلاحات صوفیان، ماسینیون معتقد است که حارث محاسبی آن را از پزشکان اقتباس کرده است. در سیاق علمِ پزشکی، حال به حالتِ تعادلِ اعمالِ زیستیِ موجود زنده دلالت دارد، اما در علم النفس و اخلاق فلسفی اصطلاح حال به معنای امر سریع الزوال، در کنار ملکه به معنای صفت ثابتِ نفس، در آثار متقدم فلسفی به کار رفته است. اگر این اصطلاح از طریق ترجمه آثار یونانی به نوشته های فیلسوفان مسلمانی چون فارابی و ابن سینا راه یافته باشد، در این صورت داوری ماسینیون کامل نخواهد بود، زیرا دو اصطلاح حال و مقام در تصوف همان شأنی را نسبت به یکدیگر دارند که اصطلاحات حال و ملکه در اخلاق فلسفی قدما داشته اند و این امر، احتمال اقتباس این واژه را از علم النفسِ فلسفیِ رایج تقویت می کند.

حال در اصطلاح صوفیان
حال در اصطلاح صوفیان، معنا یا واردی از قبیل حزن و سرور یا قبض و بسط است که به واسطه صفای قلب بر اثر ذکر خدا، در اوقاتی مانند نماز، سماع و خلوت، پدید می آید، به همین دلیل برخی گفته اند حالْ ذکرِ خفی است. در بیان تمثیلی صوفیان، صاف و شفاف بودن دل به تابش نورهای غیبی راه می دهد کمااینکه کدورت دل بر اثر غفلت، راه را بر این نورها می بندد؛ هرچه صفای دل بیش تر باشد حال غالب تر است.

دیدگاه صوفیان درباره حال
...

پیشنهاد کاربران

بپرس