حال بر

پیشنهاد کاربران

حال بُر: بتنگ آمده . درمانده. بریده.
نمونه: زنکه شورابی که از ماندگی حال بُر شده. ( کلیدر ج ۹ص ۲۶۴۳ )

بپرس