حاقب

لغت نامه دهخدا

حاقب. [ ق ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از حقب. آنکه شکمش قبض کرده باشد. ( منتهی الارب ). کسی که حبس کند غائط خود را. || آنکه تنگش گرفته باشد: لا صلاة لحاقن و لا حاقب ؛ فسر الحاقن بالذی حبس بوله کالحاقب للغائط. || آنکه محتاج به تخلیه بول باشد و نتواند تا آنکه غائط وی حاضر شود. رجل حاقب ؛ مردی که بشتاباند وی را خروج بول. بعیر حاقب ؛ شتر شاش بندشده.

فرهنگ فارسی

آنکه شکمش قبض کرده باشد

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حاقب‏ حبس کننده غائط است. و در بابهای صلات، حج و قضاء از آن سخن رفته است.
حاقب حبس کننده غائط است.
احکام حاقب
قضاوت کردن، طواف کردن و نماز خواندن در حال حبس بول و غائط مکروه و تأخیر نماز جهت خلاصی از این حالت و تخلی افضل است.

پیشنهاد کاربران

بپرس