حاق

/hAqq/

مترادف حاق: وسط، میان، مرکز ، حقیقت موضوع، حقیقت امر، واقع مطلب، کامل

متضاد حاق: انتها، ناقص

لغت نامه دهخدا

حاق. [ حاق ق ] ( ع ص ، اِ ) نعت فاعلی از حق. نفس الامر. حقیقت امرو مغز آن. اصل شی ٔ: حاق واقع، حاق مسئله ، حاق مطلب این است. || وسط چیزی. ( منتهی الارب ). میان چیزی. ( غیاث اللغات ): سقط علی حاق رأسه ؛ آنکه با سر افتد. || جئته فی حاق الشتاء. ( منتهی الارب )؛ در بحبوحه زمستان پیش او آمدم. || حاق القفاء؛ میان پس گردن. ( مهذب الاسماء ). || حاق الجوع ؛ گرسنگی صادق. || رجل حاق الرجل ؛ مردی کامل در مردی. مردی مرد. || حاق الشجاع ؛ مردی کامل در شجاعت. کامل در دلاوری. ( منتهی الارب ). مَردِ مرد. دلیری دلیر. و رجوع به حاقّة شود.

فرهنگ فارسی

ازحق، وسط، میان چیزی، واقع وحقیقت مطلب، درون امر
( اسم ) ۱ - حقیقت شئ واقع مطلب : (( حاق مطل ازین قرار است . ) ) ۲ - وسط چیزی میان شئ .

فرهنگ معین

(قّ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - واقع و حقیقت مطلب . ۲ - وسط چیزی ، میان شی .

فرهنگ عمید

۱. وسط، میان چیزی.
۲. واقع و حقیقت مطلب، حقیقت امر، اصل شیء.
۳. کامل.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی حَاقَ: احاطه کرد - فرا گرفت
ریشه کلمه:
حیق (۱۰ بار)

«حاق» از مادّه «حوق» در اصل به معنای «وارد شدن و نازل شدن واصابت کردن و احاطه نمودن» است، بعضی گفته اند که اصل آن «حق» (به معنای تحقق یافتن) بوده است که «قاف» اول تبدیل به «واو» و سپس به «الف» شده است!
«حاقَ بِهِمْ» به معنای «وارد شد بر آنها» می باشد. اما بعضی مانند: «قرطبی» در ذیل آیه مورد بحث، و «فرید وجدی» در تفسیرش، به معنای احاطه کردن گرفته اند، و می توان معنای جامعی برای آن ذکر کرد، که هم وارد شدن را بگیرد و هم احاطه کردن را.
احاطه. فرا گرفتن. آل عمران را عذاب بد فرا گرفت در اقرب الموارد هست حیله بد احاطه نمی‏کند و نمی‏رسد مگر اهل آن را . راغب گوید: گفته‏اند اصل آن حقّ است قاف اوّل به یا قلب شده است . بنابراین باید معنی ثبوت و لزوم در آن ملحوظ باشد چنانکه در اقرب هست «حاقَ بِهِمُ الْاَمْرُ: لزمهم و وجب علیهم». در قرآن مجید فعل ماضی آن 9 بار و فعل مضارعش یک بار آمده و همه با باء متعدی شده است و افعال ماضی همه درباره عذابهائی است که منکرین انبیاء را محو نابود کرد و در گرفتاری موقّتی به کار نرفته است و شاید مراد از احاطه در «لا یحیق المکر السّی‏ءِ» هم احاطه همیشگی باشد که با معنی ثبوت و لزوم مناسب است .

پیشنهاد کاربران

بپرس