حافظی. [ ف ِ ] ( اِخ ) شاعر و فقیه عهد شاه طهماسب. او راست منظومه ای فارسی در طهارت ونماز در حدود دویست بیت ، و آنرا به دستور شاه طهماسب برای آسانی حفظ به نظم آورده. آغاز آن چنین است :
ابتدأنا باسمه الاعظم
و هو اﷲ صانع العالم.
و دراواخر آن گوید:
حافظی این رساله مختصریست
ازبرای عرابی و حضریست.
و نسخه آن نزد سید صدر در کاظمین هست. ( الذریعة ج 3 ص 450 ).
حافظی. [ ف ِ ] ( اِخ ) ( خواجه... ) از دارالامان کرمان است ، اما از بسیاری اقامت در شهر هرات میتوان گفت از آنجاست. طالب علم است ، و از حکاکی صاحب وقوف. او راست :
فروغ ماه رخت دیده را پرآب کند
کسی ندیده که مه کار آفتاب کند.
( ترجمه مجالس النفائس ص 153 ).
وی از شعرای ایران است و به زمان شاه عباس پیشه حکاکی داشت ، فاضل و عالم بود. ( قاموس الاعلام ترکی ).حافظی. [ ف ِ ]( اِخ ) ابوالفتح یانس حافظی. الحافظ لدین اﷲ فاطمی ، بسال 526 هَ. ق. وی را به وزارت خود در قاهره بگماشت و چون از او خودسری دید او را با زهر بکشت و وزارت به پسر وی سلیمان داد. ( الاعلام زرکلی ص 592 و 593 ).
حافظی. [ ف ِ ] ( اِخ ) محمد پارسا. رجوع به محمد پارسا شود.