حاصد


مترادف حاصد: دروگر، دروکننده

متضاد حاصد: خوشه چین

لغت نامه دهخدا

حاصد. [ ص ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از حَصد و حَصاد [ ح َ / ح ِ ]. درونده. دروکننده. دروگر. ( منتهی الارب ). || قطعکننده. ج ، حصده و حصاد. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

حصدوحصاد، دروکننده، درونده، دروگر، حصادجمع

فرهنگ معین

(ص ) [ ع . ] (اِفا. ) دروگر. ج . حصاد.

جدول کلمات

درو کننده , دروگر

پیشنهاد کاربران

بپرس