حاشیه نشین
/hASiyeneSin/
مترادف حاشیه نشین: کناره نشین ، حومه نشین، مهاجرنشین، حلبی آبادی
متضاد حاشیه نشین: صدرنشین
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- امثال :
حاشیه نشین دلش فراخ است ( یا گشاد است ) ؛ یعنی چون سود و زیانی در امرندارد هرچه بیشتر و بهتر و پر خرج تر را رأی دهد، نظیر: از کیسه خلیفه می بخشد:
خرج که از کیسه مهمان بود
حاتم طائی شدن آسان بود.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. کسی که کنار مجلس می نشیند.
پیشنهاد کاربران
پیراموننشین، کنارەنشین
نواحی نشین ؛ ساکن حومه شهر :
نواحی نشینان آن کوهسار
تظلم نمودند از شهریار.
نظامی.
نواحی نشینان آن کوهسار
تظلم نمودند از شهریار.
نظامی.