حارسی

لغت نامه دهخدا

حارسی. [ رِ ] ( حامص ) حارس شدن :
حارسی اژدرها گنج راست
خازنی راحتها رنج راست.
نظامی.
من نخسبم حارسی دز کنم
گر برآرد گرگ سرتیرش زنم.
مولوی.

فرهنگ فارسی

حارص شدن

پیشنهاد کاربران

نگهبانی
پاسبانی
حراست کردن
حارسی از گرگ جستن شرط نیست
جستن از غیر محل ناجستنیست
✏ �مولانا�

بپرس