حادثات. [ دِ ] ( ع اِ ) ج ِ حادثة : باغی کز او بریده بود دست حادثات کاخی کز او کشیده بود دست روزگار.فرخی.شکم حادثات آبستن از نهیب تو آفکانه کند.مسعودسعد.