سید عبدالرحمن سیادت مشهور به حاجی باباشیخ یا حاج باباشیخ ( ۱۳۳۸–۱۲۶۲ بوکان ) نخست وزیر جمهوری مهاباد، عالم و روحانی نامدار کُرد ایرانی بود.
در دوره پهلوی اول باباشیخ از دوستان وفادار و قابل اعتماد رضاشاه و خانواده او بود و نزد حکومت پهلوی نفوذ و اعتبار بسیاری داشت. در جمهوری مهاباد از سوی قاضی محمد به عنوان نخست وزیر انتخاب و منصوب شد. باباشیخ با آنکه نخست وزیر حکومتِ جمهوری مهاباد بود، اما عملاً قدرت و نفوذی در آن حکومت نداشت و رئیس جمهور و خانوادهٔ قاضی های مهاباد، این حکومت را با کمک شوروی اداره می کردند.
... [مشاهده متن کامل]
در جنگ جهانی اول که عثمانی ها و روس ها از طریق مناطق مرزی کردستان و آذربایجان به خاک ایران تجاوز کردند. حاجی باباشیخ کمیته اتحاد اسلام را تشکیل داد برای مقابله با روس ها، یکی از عوامل تشکیل این حزب مقابله با عثمانی ها و روس ها که برسر تصرف شهرها و روستاها و اموال، میان یکدیگر درگیری داشتند بود. باباشیخ با تشکیل این حزب توانست تا حدود زیادی از دخالت ها و هجوم و غارت متجاوزگران جلوگیری نماید. وی رهبری این حزب را به عهده داشت و عمدتاً «کمیته اتحاد اسلام» در بوکان، سقز و شهرهای اطراف فعالیت می کرد.
در اویل کودتای مشروطه ۱۹۰۶ میلادی شیخ حسام الدین از باباشیخ تقاضا می کند که خود را کاندیدای مجلس شورای ملی ایران نماید و به عنوان یک روحانی سیاستمدار کُرد در مجلس شورای ملی ایران حضور یابد.
سرتیپ سیف افشار افسر اعزامی رضاشاه به کردستان بود که هرگاه سیف برای بازدید اعزام می شد از حاجی باباشیخ دعوت می کرد که به عنوان ناظر و همسفر وی را همراهی نماید.
قاضی محمد سعی می کرد با سران ایل ها و کردهای دارای قدرت در سایر شهرها خصوصاً بوکان در ارتباط باشد و آن ها را در این جمهوری سهیم کند. حاجی باباشیخ که به عنوان نخست وزیر جمهوری مهاباد گماشته شده بود هیچ نزدیکی خاصی با قاضی محمد نداشت و چنین استنباط می شد که برای خنثی کردن اعمال و کردار خانواده ایلخانی زاده ها در بوکان به مقام صدارت عظمی رسیده است. حاجی بابا شیخ رفتار بسیار خوبی میان مردم بوکان و منطقه داشت و از دوستان وفادار رضاشاه نیز محسوب می شد.
حکومت پهلوی حاجی باباشیخ را به دلیل احترام و نفوذ خانوادگی زیادی که او در میان مردم منطقه داشت و همچنین تهدیدهایی که از طرف شیخ محمود حفید از کردستان عراق به حکومت شاه شده بود و از سوی سن زیاد شیخ، محبوبیت او و علاوه بر این دلایل، سیاست حکومت شاه به گونه ای بود که خواهان خاتمه سریع موضوع این جمهوری و در حد غائله قاضی ها آن را تنزل دهد و بالاخره باباشیخ اعدام نشد؛ ولی به طور مشروط مرخص شدند و عمدتاً در شهر بوکان و حومه آن تحت مراقبت بودند.
در دوره پهلوی اول باباشیخ از دوستان وفادار و قابل اعتماد رضاشاه و خانواده او بود و نزد حکومت پهلوی نفوذ و اعتبار بسیاری داشت. در جمهوری مهاباد از سوی قاضی محمد به عنوان نخست وزیر انتخاب و منصوب شد. باباشیخ با آنکه نخست وزیر حکومتِ جمهوری مهاباد بود، اما عملاً قدرت و نفوذی در آن حکومت نداشت و رئیس جمهور و خانوادهٔ قاضی های مهاباد، این حکومت را با کمک شوروی اداره می کردند.
... [مشاهده متن کامل]
در جنگ جهانی اول که عثمانی ها و روس ها از طریق مناطق مرزی کردستان و آذربایجان به خاک ایران تجاوز کردند. حاجی باباشیخ کمیته اتحاد اسلام را تشکیل داد برای مقابله با روس ها، یکی از عوامل تشکیل این حزب مقابله با عثمانی ها و روس ها که برسر تصرف شهرها و روستاها و اموال، میان یکدیگر درگیری داشتند بود. باباشیخ با تشکیل این حزب توانست تا حدود زیادی از دخالت ها و هجوم و غارت متجاوزگران جلوگیری نماید. وی رهبری این حزب را به عهده داشت و عمدتاً «کمیته اتحاد اسلام» در بوکان، سقز و شهرهای اطراف فعالیت می کرد.
در اویل کودتای مشروطه ۱۹۰۶ میلادی شیخ حسام الدین از باباشیخ تقاضا می کند که خود را کاندیدای مجلس شورای ملی ایران نماید و به عنوان یک روحانی سیاستمدار کُرد در مجلس شورای ملی ایران حضور یابد.
سرتیپ سیف افشار افسر اعزامی رضاشاه به کردستان بود که هرگاه سیف برای بازدید اعزام می شد از حاجی باباشیخ دعوت می کرد که به عنوان ناظر و همسفر وی را همراهی نماید.
قاضی محمد سعی می کرد با سران ایل ها و کردهای دارای قدرت در سایر شهرها خصوصاً بوکان در ارتباط باشد و آن ها را در این جمهوری سهیم کند. حاجی باباشیخ که به عنوان نخست وزیر جمهوری مهاباد گماشته شده بود هیچ نزدیکی خاصی با قاضی محمد نداشت و چنین استنباط می شد که برای خنثی کردن اعمال و کردار خانواده ایلخانی زاده ها در بوکان به مقام صدارت عظمی رسیده است. حاجی بابا شیخ رفتار بسیار خوبی میان مردم بوکان و منطقه داشت و از دوستان وفادار رضاشاه نیز محسوب می شد.
حکومت پهلوی حاجی باباشیخ را به دلیل احترام و نفوذ خانوادگی زیادی که او در میان مردم منطقه داشت و همچنین تهدیدهایی که از طرف شیخ محمود حفید از کردستان عراق به حکومت شاه شده بود و از سوی سن زیاد شیخ، محبوبیت او و علاوه بر این دلایل، سیاست حکومت شاه به گونه ای بود که خواهان خاتمه سریع موضوع این جمهوری و در حد غائله قاضی ها آن را تنزل دهد و بالاخره باباشیخ اعدام نشد؛ ولی به طور مشروط مرخص شدند و عمدتاً در شهر بوکان و حومه آن تحت مراقبت بودند.