حابل


مترادف حابل: دام گستر، شکارچی ، جادوگر، تار

متضاد حابل: شکار، صید

لغت نامه دهخدا

حابل. [ ب ِ ] ( ع ص ، اِ ) دامیار. صیاد. دام گسترنده و بندنده. || جادو. ساحر.آنکه گره به رسن زند. جوزن. || نام زمینی است. || تار، مقابل پود و نابل پود بود ودر مثل است : ثار حابلهم علی نابلهم ، یعنی افروختند آتش شر و بدی را میان خودها. حَوّل َ حابله علی نابله ؛ گردانید اعلای آن را اسفل. || ضب حابل ، سوسمار حبله خوار. || آبستن. || ساربان. ساروان. ( زوزنی ). || دام صیّاد.

فرهنگ فارسی

دامیار صیاد ساحر

فرهنگ عمید

۱. شکارچی، صیاد، دامیار.
۲. ساحر، جادوگر.
۳. (اسم ) [مقابلِ پود] تار پارچه.

پیشنهاد کاربران

بپرس