لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
۲. ساحر، جادوگر.
۳. (اسم ) [مقابلِ پود] تار پارچه.
پیشنهاد کاربران
حابل. [ ب ِ ] ( ع ص ، اِ ) دامیار. صیاد. دام گسترنده و بندنده. || جادو. ساحر. آنکه گره به رسن زند. جوزن. || نام زمینی است. || تار، مقابل پود و نابل پود بود ودر مثل است : ثار حابلهم علی نابلهم ، یعنی افروختند آتش شر و بدی را میان خودها. حَوّل َ حابله علی نابله ؛ گردانید اعلای آن را اسفل. || ضب حابل ، سوسمار حبله خوار. || آبستن. || ساربان. ساروان. ( زوزنی ) . || دام صیّاد.
... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا