جگرگوشه

/jegarguSe/

معنی انگلیسی:
darling, lobe of the ear, [fig.] (dear) child

لغت نامه دهخدا

جگرگوشه. [ ج ِ گ َ ش َ / ش ِ ] ( اِ مرکب ) پاره ای از جگر باشد. || کنایه از فرزند هم باشد. ( برهان ) :
آن جگرگوشه همان شد که من اول گفتم
که چو شوید لبش از شیر جگرخواره شود.
کمال خجندی ( از آنندراج ).
تا عالمیان بدانند که چون با جگرگوشه و قرةالعین مدارا و محابا نمی فرماید با هیچ اجنبی رفق نخواهد رفت. ( سندبادنامه ص 204 ).
میخورد خون دلم مردمک دیده سزاست
که چرا دل بجگرگوشه مردم دادم.
حافظ.
پدر که چون تو جگرگوشه از خدا میخواست
خبر نداشت که دیگر چه فتنه میزاید.
سعدی.
رجوع به جگربند شود. || زاویةالکبد. ( دهار ). زایدة الکبد. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ).

فرهنگ فارسی

کنایه ازفرزند، عزیز، جگرگوشگان جمع
( اسم ) ۱- پاره ای از جگر . ۲- فرزند. جمع : جگر گوشگان .

فرهنگ معین

(ج گَ. ش ) (اِمر. ) فرزند.

فرهنگ عمید

شخص بسیار دوست داشتنی، به ویژه فرزند عزیز.

پیشنهاد کاربران

چراغ چشم . [ چ َ /چ ِ غ ِ چ َ / چ ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از فرزند است . ( برهان ) . کنایه از فرزند محبوب و عزیز. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . نظیر �قرةالعین � در عربی . ( حاشیه ٔ برهان چ معین ) . فرزند. ( ناظم الاطباء ) ( مجموعه ٔ مترادفات ص 286 ) . مرادف جگرگوشه ، جگربند، میوه ٔ دل ، نور چشم ، پور. ( مجموعه ٔ مترادفات ص 286 ) :
...
[مشاهده متن کامل]

بدو گفت ای چراغ چشم مادر
سزد گر نالی از بهر برادر.
فخرالدین اسعد ( ویس و رامین ) .
رجوع به فرزند شود.

مترادف
اتنیل
جگربند. [ ج ِ گ َ ب َ ] ( اِ مرکب ) مجموع جگر و شش و دل را گویند خواه از انسان باشد و خواه از حیوانات دیگر و بعربی سوادالبطن خوانند. ( برهان ) :
یا بتشویق و غصه راضی شو
یا جگربند پیش زاغ بنه.
سعدی.
...
[مشاهده متن کامل]

|| کنایه از فرزند. رجوع به جگرگوشه شود. || هر چیز که آن لاغر و زبون باشد. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) .

پاره تن ، کنایه از عزیز و دوست داشتنی
فرزند عزیز
شخص بسیار دوست داشتنی

بپرس