جگربند

/jegarband/

مترادف جگربند: جگرپاره، رود، فرزند

معنی انگلیسی:
the heart and the lungs

لغت نامه دهخدا

جگربند. [ ج ِ گ َ ب َ ] ( اِ مرکب ) مجموع جگر و شش و دل را گویند خواه از انسان باشد و خواه از حیوانات دیگر و بعربی سوادالبطن خوانند. ( برهان ) :
یا بتشویق و غصه راضی شو
یا جگربند پیش زاغ بنه.
سعدی.
|| کنایه از فرزند. رجوع به جگرگوشه شود. || هر چیز که آن لاغر و زبون باشد. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

مجموع جگروشش، مخصوصادل وجگروقلوه گوسفند
( اسم ) ۱- مجموع جگر و شش و دل ( درانسان و حیوان ) ۲.- فرزند. ۳- هر چیز لاغر و زبون .

فرهنگ معین

( ~. بَ ) (اِمر. ) ۱ - دل و جگر و شش و مجموع آن . ۲ - فرزند.

فرهنگ عمید

۱. مجموع دل، جگر، و شُش، مخصوصاً در گوسفند و گاو که برای پختن بگیرند: یا به تشویش و غصه راضی شو / یا جگربند پیش زاغ بنه (سعدی: ۷۰ ).
۲. [مجاز] فرزند عزیز: زبان بزرگان پر از پند بود / تهمتن به درد از جگر بند بود (فردوسی۲: ۱/۵۳۷ ).

پیشنهاد کاربران

جگربند فرزند
همه پهلوانان کاووس شاه
نشستند بر خاک با او به راه
زبان بزرگان پر از پند بود
تهمتن به درد از جگربند بود
سفیدی سینه دلبر مرا کشت جگربندم برید تا مهره پشت

بپرس