جوهر فروش

لغت نامه دهخدا

جوهرفروش. [ ج َ / جُو هََ ف ُ ] ( نف مرکب ) فروشنده جوهر. جوهری. گوهرفروش :
چو در بسته باشد چه داند کسی
که جوهرفروش است یا پیله ور؟
سعدی.
|| کنایه از اولیاء و شاعران فصیح کلام. ( آنندراج ) :
تو آوردی از لطف جوهر پدید
به جوهرفروشان تو دادی کلید.
نصامی.

فرهنگ فارسی

فروشنده جوهر جوهری

پیشنهاد کاربران

می تواند ۲ حالت باشد:
۱_ جوهر همان گوهر است که در طول زمان به دلیل تمایل واژگان به تغییر به جوهر تبدیل شده باشد. ( یا فقدان گچپژ در عربی )
۲_ در ادبیات و فلسفه اسلامی/ایرانی جوهر به معنی جنس الاجناس یعنی چیزی که تمام اجسام از آن به وجود می آیند به کار می رود.

بپرس