جوه

لغت نامه دهخدا

( جوة ) جوة. [ ج َوْ وَ ] ( ع اِ ) زمین پست و نشیب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

جوة. [ ج ُوْ وَ ] ( ع اِ ) درپی مشک. ( منتهی الارب ). دربی مشک. ( آنندراج ). الرقعة فی السّقّاء. ( اقرب الموارد ). پیوند خیگ. ( منتهی الارب ). || پاره ای از زمین درشت. || مغاکچه در کوه وغیر آن. || نوعی از لونها قریب به سمرت ( گندمی ). ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رنگی از رنگهای اسب و آن سرخی است که بسیاهی زند. ( منتهی الارب ).
جوه. [ ج َ ] ( ع مص ) جوه مکروه ؛ مواجه شدن بناخوشی. ( اقرب الموارد ). بناخوشی به روی کسی آمدن. ( منتهی الارب ): جاهه بالمکروه جوهاً؛ بناخوشی به روی وی آمد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

جوه. ( ع اِ ) جوه سوء؛ ناخوشی : نظره بجوه سوء؛ بناخوشی دید او را. ( منتهی الارب ). و همچنین است جیه سوء. رجوع به جیه شود.

جوه. ( اِ ) بر وزن کوه ، جوغ است. و آن چوبی است که بر گردن گاو زراعت نهند. ( برهان ). رجوع به جوغ و جغ و یوغ شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) چوبی که روی گردن جفت گاو نهند و گاو آهن را بدان بندند و زمین را شیار و تخم کنند.
در پی مشک یا پاره از زمین درشت .

گویش مازنی

/jave/ جعبه

واژه نامه بختیاریکا

( جِوِه ) ( پ ) ؛ جُبه؛ جامه؛ پیراهن

دانشنامه عمومی

جوه ( به لهستانی: Dziwy ) یک روستا در لهستان است که در گمینا لوبوویز واقع شده است. [ ۱]
عکس جوه
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

جوه [ بر وزن کوه ] : طمع ، حرص ( در گویش اهالی روستای کلهرود از توابع شهرستان شاهین شهر و میمه استان اصفهان )

بپرس