جوش و خروش

/juSoxuruS/

معنی انگلیسی:
excitement, fermentation, fever, flurry, flutter, furor, fuss, heat, intensity, pandemonium, sensation, sparkle, effervescent, furious, heated, hectic, hotblooded, lively, vibrant, effervescence, ferment, razzmatazz

لغت نامه دهخدا

جوش و خروش. [ ش ُ خ ُ ] ( ترکیب عطفی ، اِمرکب ) داد و فریاد و هیاهو برای پیشرفت امری. || غلیان و صدایی که از آن برخیزد :
خمها همه در جوش و خروشند ز مستی
وآن می که در آنجاست حقیقت نه مجاز است.
حافظ.

فرهنگ فارسی

داد و فریاد و هیاهو برای پیشرفت امری .

مترادف ها

foam (اسم)
کف، حباب، سرجوش، جوش وخروش، حباب های ریز

tempest (اسم)
تندی، هیجان، جوش وخروش، تندباد، توفان

فارسی به عربی

رغوة , عاصفة

پیشنهاد کاربران

بپرس