جوخی
لغت نامه دهخدا
جوخی. [ ج َ خا ] ( اِخ ) موضعی است نزدیک زبالة،و گاه «جوخاء» با مدّ آید. ( منتهی الارب ) ( مراصد ).
جوخی. [ ج َ خا ] ( اِخ ) ( یوم... ) جنگی است معروف در عصر اسلام. ( مجمع الامثال میدانی ).
جوخی. [ ج َخا ] ( اِخ ) دهی است از توابع واسط. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید