جوح

لغت نامه دهخدا

جوح. [ ج َ] ( ع مص ) میل کردن از راه راست. || هلاک کردن. || از بیخ برکندن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) هندوانه. ( منتهی الارب ). خربوزه شامی. ( از اقرب الموارد ).

جوح. ( ع ص ، اِ ) ج ِ اجوح ، بمعنی فراخ از هر چیز. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

جمع اجوح بمعنی فراخ از هر چیز

پیشنهاد کاربران

بپرس