جوانمرگ شدن

لغت نامه دهخدا

جوانمرگ شدن. [ ج َ م َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) به جوانی مردن :
زهر پیری چو خورد شخص جوانی میرد
پیر هر کس که شود زنده جوانمرگ شده ست.
وحید ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

بجوانی مردن

واژه نامه بختیاریکا

ور پهرستِن

پیشنهاد کاربران

جوان مرگ شدن : [عامیانه، کنایه ] در جوانی مردن.

بپرس