جواله

لغت نامه دهخدا

( جوالة ) جوالة. [ ج َ ل َ ] ( ع اِ ) نفیس چیزی و بهتر آن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). برگزیده مال. ( اقرب الموارد ).

جوالة. [ ج ِ / ج ُ ل َ ] ( ع اِ ) ج ِ جول. ( منتهی الارب ) ( ذیل اقرب الموارد ). رجوع به جول شود.

جوالة. [ ج َوْ وا ل َ ] ( ع ص ) بسیار جولان کننده. ( اقرب الموارد ). بسیار گردنده. || گِردگَرد. || آتش گردان. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || شعله جواله ؛ آنرا گویند که چوبی دراز گرفته بهر دو سر آن مشعل افروخته بسرعت تمام آنرا گرداگرد سر و پهلوی خود بگردانند. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) :
نصیب شعله جواله باد خرمن من
اگر بمحض رسیدن عنان نگردانم.
صائب.

فرهنگ فارسی

بسیار جولان کننده بسیار گردنده
جمع جول

فرهنگ معین

(جَ لِ یا لَ ) [ ع . جوالة ] (اِ. ) بسیار جولان کننده ، بسیار گردنده .

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی جواله از ریشه ی واژه ی جوال و ه فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

جوالهجوالهجوالهجواله
گردشکر

بپرس