جواظ

لغت نامه دهخدا

جواظ. [ ج ُ ] ( ع اِ ) بی قراری و بی صبری. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

جواظ. [ ج َوْ وا ] ( ع ص ) مرد ضخم خرامان رفتار بسیارگوی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || بسیارخوار. ( منتهی الارب ) ( ذیل اقرب الموارد ). || مرد بسیارفریاد و بی قرار و عاجز و متکبر درشتخو. ( منتهی الارب ). || مالدار بسیار بخیل. ( منتهی الارب ) ( ذیل اقرب الموارد ). || و گویند بمعنی کوتاه بالای شکم گنده است. و فراء گوید مرد دراز تنومند و بسیارخوار و بسیارآشام متکبر کافر. ( ذیل اقرب الموارد ). || ( اِ ) شور و غوغای فتنه. ( منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس