لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] جبران کننده.
۳. [مجاز] کفایت کننده.
مترادف ها
مسئولیت، جوابگو، مسئول حساب، قابل توضیح
جوابگو، ضامن، مسئول، ملتزم، پاسخ دار، جواب دار
مقاطعه کار کفن ودفن، جواب گو، کارگیر
برق سنج، جواب گو، پاسخگو، ماده اصلی خرج فشنگ
متعهد، مقاطعه کار کفن ودفن، جواب گو، کارگیر، عزیمت کن
جواب گو
فارسی به عربی
تعهد
پیشنهاد کاربران
جواب گو : [عامیانه، اصطلاح] مسئول، آن چه یا آن که با امری مقابله می کند.
داروهای ویتامین دار ومکمل