جواب کردن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
جَواب کَردَن: ١. بیرون کردن، برکنار کردن ٢. پاسخ ِ رد دادن، پاسخِ نه دادن
معنی اصطلاح - > عذر کسی را خواستن
کسی را از مقامی / جایی اخراج کردن
مثال:
خودش هم می دانست که کارش مدت زیادی دوام نخواهد آورد و همین که جواب استعلام از ساواک برسد، عذرش را خواهند خواست.
توضیح:
همچنین ← کسی را جواب کردن
کسی را از مقامی / جایی اخراج کردن
مثال:
خودش هم می دانست که کارش مدت زیادی دوام نخواهد آورد و همین که جواب استعلام از ساواک برسد، عذرش را خواهند خواست.
توضیح:
همچنین ← کسی را جواب کردن
در اصل، اصطلاحی ست عامیانه. معنای آن را می توان رد کردن، نپذیرفتن، رد درخواست و غیره ایفاد نمود.
جواب کردن : [عامیانه، کنایه ] به کار کسی پایان دادن، از کار اخراج کردن .
جواب کردن در اصطلاح پزشکی به معنای قطع امید کردن
( به امید شفا همه بیماران )
( به امید شفا همه بیماران )
رد درخواست