جواء

لغت نامه دهخدا

جواء. [ ج ِ ] ( ع اِ ) زمین مغاک. ( منتهی الارب ). شکم زمین. ( از اقرب الموارد ). || وادی فراخ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || نوعی از توشه دادن شبان که بپاتابه ماند و راعی در آن ادوات خود نگاه دارد. ( منتهی الارب ). جوراب مانندی که شبان توشه و کنف خود در آن نهد. ( اقرب الموارد ). || فضا که میان خانه ها باشد، گویند: نزلنا فی جواء بنی فلان. ج ، اجویة. ( منتهی الارب ). || غلاف دیگ یا چیزی از چرم و جز آن که بر آن دیگ نهند. || ج ِ جَوّ. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به جَوّ شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس