جهبذ

لغت نامه دهخدا

جهبذ. [ ج َ ب َ] ( معرب ، ص ، اِ ) نقاد خبیر به غوامض امور و بارع و عارف به طرق نقد. نقاد دانا، و آن معرب کهبذ فارسی است. ( از اقرب الموارد ). گاه بد. گهبد. قسطری. قسطار. رجوع به ماده بعد شود. || آنکه مال سلطان بدو درآید. ( مهذب الاسماء ). خزانه دار. عامل خراج محصل خراج ِ مستخرج دیه و غیره. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ).

جهبذ. [ ج ِ ب ِ ] ( معرب ، ص ، اِ ) نقاد دانا. ( منتهی الارب ). ناقد شناسا به تمییز خوب از بد، و آن معرب کهبد فارسی است. ( از اقرب الموارد ). ج ، جَهابِذة. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ): انه [ ارسطاطالیس ] کان فیلسوف الروم و عالمها و جهبذها و نحریرها و خطیبها. ( عیون الانباء ج 1 ص 54 ). || حرفة معروفة فی نقدالذهب. پیشه معروفی است در نقد طلا و صیرفی آن. ( از انساب سمعانی ).

فرهنگ فارسی

کهبد، نقاداناکه صحیح راازسقیم تمیزبدهد
( صفت اسم ) ۱- گهبد دانشمند بزرگ . جمع جهابذه . ۲- واسطه و دلالی که مودیان مالیات مالیات خود را توسط او بدیوان می پرداختتند.
نقاد خبیر بغوامض امور و بارع و عارف بطرق نقد .

فرهنگ معین

(جِ بَ ) [ معر. ] (ص . اِ. ) ۱ - گهبد، دانشمند بزرگ . ج . جهابذه . ۲ - واسطه و دلالی که مؤدیان مالیات ، مالیات خود را توسط او به دیوان می پرداختند.

فرهنگ عمید

۱. کسی که نزد عمال خلیفه بر عهده می گرفت که خراج مقرر را از مردم وصول کند و به عمال خراج یا به دیوان تحویل بدهد و مردم مالیات خود را توسط او به دیوان می پرداختند.
۲. دانشمند بزرگ.

پیشنهاد کاربران

بپرس