جهانیدن. [ ج َ دَ ] ( مص )جهاندن. مصدر متعدی از جستن. به جستن داشتن. سکیزانیدن. رجوع به جهاندن شود. || جهانیدن گشن را بر ماده : اول کس که خر را بر مادیان جهانید تا استر زاد او [ افریدون ] بود. ( ابن بلخی ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) جهاند خواهد جهاند بجهان جهاننده جهانده بجستن واداشتن پرش دادن به جست و خیز وادار کردن .