[ویکی نور] نورالدین محمد جهانگیر چهارمین پادشاه از بابریان هند و بزرگ ترین پسر اکبرشاه در 17 ربیع الاول 977 در فتحپور در نزدیکی آگره به دنیا آمد. مادرش، مریم الزمانی، هندو و از خاندان راجپوت بود. وی پس از ازدواج، سلیمه سلطان بیگم نامیده شد. پیش از به دنیا آمدن جهانگیر، هیچ یک از فرزندان اکبر شاه زنده نمی ماندند و شاه برای زنده ماندن جهانگیر به دعا و همت شیخ سلیم چشتی متوسل شده بود؛ ازاین رو، پس از به دنیا آمدن شاهزاده در منزل شیخ، او را سلیم نام نهاد و به حرمت نام شیخ، شاهزاده را شیخو بابا نامید.
سلیم از چهار سالگی به مکتب رفت و در هشت سالگی منصب ده هزاری گرفت. در 990ق، بَیرام خان تربیت او را عهده دار شد. سلیم نزد معلمان یسوعی (ژزوئیت) نیز درسهایی آموخت.
علاقه شدید اکبرشاه به سلیم مانع از شرکت سلیم در توطئه های درباری علیه پدر نشد. در 1001ق، در پی بیماری شدید اکبرشاه، سلیم به مسموم کردن پدرش متهم گردید و از این زمان به بعد مناسبات آن دو سخت تیره شد، چندان که در 1008ق، اکبرشاه مدتی سلیم را به سبب رفتار ناشایست و زیاده روی در شرابخواری نزد خود بار نداد.
وی در 1009ق سلیم را برای سرکوب امیران رانا امرسینگ (رانا، عنوان راجاهای چَتْور است)، به شمال غربی هند فرستاد، اما این مأموریت به دلیل تن پروری سلیم انجام نشد. پس از آن سلیم، به سفارش اطرافیان و با استفاده از دوری اکبر از آگره و درگیری او با دکنیان، به قصد تسخیر آگره به آنجا رفت، اما مادربزرگش، او را از این کار بازداشت. اندکی بعد سلیم به اللّه آباد رفت و اعلام استقلال کرد. در منابع دوره جهانگیر، علت واقعی عصیان جهانگیر بر پدرش ذکر نشده، اما به گفته بزمی انصاری شاید سبب این خصومت، دلبستگی زیاد شاهزاده به زنی به نام انارگلی بوده است که به روایتی به دستور اکبر به قتل رسید. در 1010ق، سلیم بار دیگر به آگره لشکر کشید اما با مقابله اکبر روبه رو شد و بدون درگیری به اللّه آباد بازگشت. اکبر، برای جلب رضایت سلیم، بنگاله و اُریسه را به اقطاع به او داد، اما سلیم راضی نشد و همچنان در اللّه آباد ماند. با شدت گرفتن اختلاف میان پدر و پسر و گرویدن بسیاری از درباریان به سلیم، که او را جانشین اکبر می دانستند، اکبر از وزیرش، ابوالفضل خواست تا برای سامان دادن اوضاع به آگره بیایید. سلیم که از ابوالفضل در بیم و از بی اعتنایی او، به خود ناخرسند بود، از نَرْسِنگ دیو، راجای شهر بندیله، خواست تا ابوالفضل را هنگام عبور از بندیله به قتل برساند. راجا، ابوالفضل را در 1011ق کشت و سرش را نزد سلیم فرستاد. اکبرشاه از این کار ناراحت شد و تا مدتها سلیم را نبخشید، ولی سرانجام با میانجیگری حمیده بیگم (مادر اکبر) و چند تن دیگر او را به دربار پذیرفت.
در 1012، سلیم با شورش پسرش، خسرو، روبه رو شد. خسرو به اکبر پناه برد و اکبر که از رفتار ناعادلانه سلیم با مردم اللّه آباد و زیاده روی او در مصرف افیون و شراب ناخرسند بود، دستور داد او را زندانی کنند و برای مدتی وی را از استعمال افیون منع کرد. سلیم ده روز طاقت آورد و سرانجام با وساطت برخی زنان دربار رهایی یافت.
با شدت گرفتن بیماری اکبر، نزاع بر سر جانشینی او بالا گرفت. خان اعظم (پدرزن خسرو) و راجامان سینگ (پدر زن سلیم و پدربزرگ خسرو)، از خسرو حمایت کردند ولی سرداران اکبرشاه، سلیم را شایسته این مقام می دانستند. با درگذشت اکبر در 1014، سلیم جانشین او شد و با عنوان ابوالمظفر، نورالدین جهانگیر، پادشاه غازی، ملقب به جنت مکانی، در آگره بر تخت نشست. وی ابتدا به نزدیکانش و کسانی که او را همراهی کرده بودند مناصبی داد، سپس احکام دوازده گانه ای صادر کرد که یکی از آنها منع شراب خواری بود. بعدها این احکام نادیده گرفته شد. در آغاز حکومت جهانگیر، خسرو که خود را جانشین اکبر می دانست و از حمایت برخی از درباریان با نفوذ نیز برخوردار بود بر او شورید. در 1015ق، خسرو به پنجاب و از آنجا به لاهور رفت، اما عاقبت او را دستگیر کردند و به جهانگیر سپردند. به دستور جهانگیر، اَرْجَن، رهبر گروهی از سیک ها، که خسرو را یاری داده بود، دستگیر و کشته شد. این عمل اختلاف میان مسلمانان هند و سیک ها را تشدید کرد و در سده های بعد نیز بر مناسبات مسلمانان و سیک ها آثار منفی گذاشت. در همین هنگام، جهانگیر درگیر مسئله قندهار شد. در اوایل 1016ق، هنگام بازگشت جهانگیر از کابل به آگره، طرفداران خسرو به وی حمله کردند، اما او که از قبل از این توطئه آگاه شده بود، جان به در برد و چون خسرو را مقصر می دانست تا حدی او را از بینایی محروم کرد. ظاهراً برخی از درباریان نزدیک جهانگیر، از جمله میرزا بدیع الزمان ملقب به آصف خان (متوفی 1021ق)، در این توطئه دست داشتند. جهانگیر در سال چهارم و پنجم سلطنتش با حاکمان دکن و ادیپور درگیر شد. میرزا عبدالرحیم خان خانان، سپهسالار جهانگیر (964-1036ق)، برای سرکوب ملک عنبر (فرمانروای دکن) اعزام شد ولی شکست خورد و احمدنگر به دست ملک عنبر افتاد. مهابت خان نیز برای سرکوب رانا امرسینگ به اودی پور رفت ولی او هم توفیقی نیافت.
سلیم از چهار سالگی به مکتب رفت و در هشت سالگی منصب ده هزاری گرفت. در 990ق، بَیرام خان تربیت او را عهده دار شد. سلیم نزد معلمان یسوعی (ژزوئیت) نیز درسهایی آموخت.
علاقه شدید اکبرشاه به سلیم مانع از شرکت سلیم در توطئه های درباری علیه پدر نشد. در 1001ق، در پی بیماری شدید اکبرشاه، سلیم به مسموم کردن پدرش متهم گردید و از این زمان به بعد مناسبات آن دو سخت تیره شد، چندان که در 1008ق، اکبرشاه مدتی سلیم را به سبب رفتار ناشایست و زیاده روی در شرابخواری نزد خود بار نداد.
وی در 1009ق سلیم را برای سرکوب امیران رانا امرسینگ (رانا، عنوان راجاهای چَتْور است)، به شمال غربی هند فرستاد، اما این مأموریت به دلیل تن پروری سلیم انجام نشد. پس از آن سلیم، به سفارش اطرافیان و با استفاده از دوری اکبر از آگره و درگیری او با دکنیان، به قصد تسخیر آگره به آنجا رفت، اما مادربزرگش، او را از این کار بازداشت. اندکی بعد سلیم به اللّه آباد رفت و اعلام استقلال کرد. در منابع دوره جهانگیر، علت واقعی عصیان جهانگیر بر پدرش ذکر نشده، اما به گفته بزمی انصاری شاید سبب این خصومت، دلبستگی زیاد شاهزاده به زنی به نام انارگلی بوده است که به روایتی به دستور اکبر به قتل رسید. در 1010ق، سلیم بار دیگر به آگره لشکر کشید اما با مقابله اکبر روبه رو شد و بدون درگیری به اللّه آباد بازگشت. اکبر، برای جلب رضایت سلیم، بنگاله و اُریسه را به اقطاع به او داد، اما سلیم راضی نشد و همچنان در اللّه آباد ماند. با شدت گرفتن اختلاف میان پدر و پسر و گرویدن بسیاری از درباریان به سلیم، که او را جانشین اکبر می دانستند، اکبر از وزیرش، ابوالفضل خواست تا برای سامان دادن اوضاع به آگره بیایید. سلیم که از ابوالفضل در بیم و از بی اعتنایی او، به خود ناخرسند بود، از نَرْسِنگ دیو، راجای شهر بندیله، خواست تا ابوالفضل را هنگام عبور از بندیله به قتل برساند. راجا، ابوالفضل را در 1011ق کشت و سرش را نزد سلیم فرستاد. اکبرشاه از این کار ناراحت شد و تا مدتها سلیم را نبخشید، ولی سرانجام با میانجیگری حمیده بیگم (مادر اکبر) و چند تن دیگر او را به دربار پذیرفت.
در 1012، سلیم با شورش پسرش، خسرو، روبه رو شد. خسرو به اکبر پناه برد و اکبر که از رفتار ناعادلانه سلیم با مردم اللّه آباد و زیاده روی او در مصرف افیون و شراب ناخرسند بود، دستور داد او را زندانی کنند و برای مدتی وی را از استعمال افیون منع کرد. سلیم ده روز طاقت آورد و سرانجام با وساطت برخی زنان دربار رهایی یافت.
با شدت گرفتن بیماری اکبر، نزاع بر سر جانشینی او بالا گرفت. خان اعظم (پدرزن خسرو) و راجامان سینگ (پدر زن سلیم و پدربزرگ خسرو)، از خسرو حمایت کردند ولی سرداران اکبرشاه، سلیم را شایسته این مقام می دانستند. با درگذشت اکبر در 1014، سلیم جانشین او شد و با عنوان ابوالمظفر، نورالدین جهانگیر، پادشاه غازی، ملقب به جنت مکانی، در آگره بر تخت نشست. وی ابتدا به نزدیکانش و کسانی که او را همراهی کرده بودند مناصبی داد، سپس احکام دوازده گانه ای صادر کرد که یکی از آنها منع شراب خواری بود. بعدها این احکام نادیده گرفته شد. در آغاز حکومت جهانگیر، خسرو که خود را جانشین اکبر می دانست و از حمایت برخی از درباریان با نفوذ نیز برخوردار بود بر او شورید. در 1015ق، خسرو به پنجاب و از آنجا به لاهور رفت، اما عاقبت او را دستگیر کردند و به جهانگیر سپردند. به دستور جهانگیر، اَرْجَن، رهبر گروهی از سیک ها، که خسرو را یاری داده بود، دستگیر و کشته شد. این عمل اختلاف میان مسلمانان هند و سیک ها را تشدید کرد و در سده های بعد نیز بر مناسبات مسلمانان و سیک ها آثار منفی گذاشت. در همین هنگام، جهانگیر درگیر مسئله قندهار شد. در اوایل 1016ق، هنگام بازگشت جهانگیر از کابل به آگره، طرفداران خسرو به وی حمله کردند، اما او که از قبل از این توطئه آگاه شده بود، جان به در برد و چون خسرو را مقصر می دانست تا حدی او را از بینایی محروم کرد. ظاهراً برخی از درباریان نزدیک جهانگیر، از جمله میرزا بدیع الزمان ملقب به آصف خان (متوفی 1021ق)، در این توطئه دست داشتند. جهانگیر در سال چهارم و پنجم سلطنتش با حاکمان دکن و ادیپور درگیر شد. میرزا عبدالرحیم خان خانان، سپهسالار جهانگیر (964-1036ق)، برای سرکوب ملک عنبر (فرمانروای دکن) اعزام شد ولی شکست خورد و احمدنگر به دست ملک عنبر افتاد. مهابت خان نیز برای سرکوب رانا امرسینگ به اودی پور رفت ولی او هم توفیقی نیافت.
wikinoor: جهانگیر_گورکانی،_نورالدین_محمد