جهاندن


معنی انگلیسی:
bounce, bound, jump, leap, to cause to leap or escape

لغت نامه دهخدا

جهاندن. [ ج َ دَ ] ( مص ) جهانیدن. مصدر متعدی از جهیدن ، جستن. بجستن واداشتن. پرش دادن. به جست و خیز وادار کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). سکیزاندن :
فرس بیرون جهاند از کل کونین
علم زد بر سریرقاب قوسین.
نظامی.
اسب در میدان رسوایی جهانم مردوار
بیش از این در خانه نتوان گوی و چوگان باختن.
سعدی.
|| رویاندن. رویانیدن : و چون خشک شود[ درخت لیمو ] دیگرباره از بن بجهاند و باز به دو سه ساله بار آید. ( فلاحت نامه ). || جهاندن اسب ؛ مجازاً، اشتلم کردن. دعوی باطل داشتن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
همی برجهاند یلان سینه اسب
که تا من ز بهرام پور گشسب.
به نو در جهان شهریاری کنم
تن خویش رایادگاری کنم.
فردوسی.

فرهنگ فارسی

پرش دادن، پراندن، جست وخیزوادارکردن
( مصدر ) جهاند خواهد جهاند بجهان جهاننده جهانده بجستن واداشتن پرش دادن به جست و خیز وادار کردن .

فرهنگ معین

(جَ دَ ) (مص م . ) خیزاندن ، تازاندن .

فرهنگ عمید

به جست وخیز، پرش، یا حرکت وادار کردن.

مترادف ها

jump (فعل)
وفق دادن، پریدن، خیز زدن، جستن، پراندن، جهش ناگهانی کردن، جهاندن

فارسی به عربی

قفزة

پیشنهاد کاربران

بپرس