بی بِل به زبان آلمانی مجموع عد قدیم و عهد جدید می باشد. به زبان انگلیسی تلفظ آن بصورت زیر است : بای بِل
که دو معنی خواهد داشت : به بِل سوگند و یا به همراه بِل. بجای به خدا سوگند و یا به همراه خدا.
... [مشاهده متن کامل]
البته کلمه بِل میتواند مخفف کلمه بَلا هم باشد که آنگاه معنی " بدون بَلا " یا بی بلا باشد. این احتمال میرود که منتخب این عنوان در عصر های دور دست یک ایرانی بوده باشد که از خود نام و نشانی باقی نگذاشته است. البته این استدلال پایه شهودی، منطقی و عقلی ندارد و فقط یک حس و گمان و احتمال است و آنهم با درجه ای بسیار ضعیف. عبادتگاه قوم یهود که تحت عنوان کنیسا در ادبیات دینی ایران شناخته می شود در اصل و ریشه تلفظ دیگری دارد، مثلا به زبان آلمانی چنین نوشته و تلفظ می شود :
Synagogah تلفظ این کلمه به زبان فارسی :
سینا گو گه. سوال من از بزرگواران کلمه شناس پارسی زبان این است که این کلمات ترکیبی به زبان فارسی اند یا زبان دیگری ؟
سینا به زبان فارسی به معنای شنیدن است و کلمه گو مخفف فعل و مصدر گفتن و کلمه گَه مخفف کلمه گاه. بنابراین روی هم رفته به معنای مکان گفت و شنود. منظور گفت و شنود با خداوند، لذا به معنای عبادتگاه می باشد. طوریکه میدانیم در عهد داوود و سلیمان نام عبادت گاه قوم یهود تِمپِل بوده است. لذا این احتمال می تواند قریب به یقین باشد که پس فتح آشور و بابل توسط کوروش و رها ساختن کثیری از قوم یهود از دست آشوریان و اجازه دادن به آنها که سرزمین آبا و اجدادی خود بر گردند و عبادت گاه خود را که توسط آشوریان تقزیبا تخریب شده بود نوسازی کنند و در آرامش به زندگی خود ادامه دهند. به احتمال بسیار زیاد از آن زمان به بعد قوم یهود این نام و عنوان را برای عبادتگاه خود برگزیده اند، شاید به پاس کمک های اقوام پارس و ماد. حال اگر خواننده گرامی اعتراض کرد و گفت که در زبان دوران هخامنشیان چنین کلمات فارسی یافت نمیشده است، احترام او پیش این حقیر محفوظ می ماند.
در مورد کلمه تمپل :
معمولا از لحاظ ریشه یابی لغوی، اصل و نصب این کلمه به زبان یونانی بر گردانیده میشود که به نظر من صحیح نمی باشد.
تِ به زبان کردی امروزی اشاره به تو می باشد و مِ اشاره به من. پِل هم به معنای پُل می باشد.
یعنی پل و یا ارتباط بین من و تو. در اینجا منظور از تو خداوند می باشد و پل به معنای مکانی که من و تو دور هم گرد می آییم یا عبادتگاه. این کلمات که امروز به زبان کردی اینطور تلفظ میشوند به احتمال بسیار زیاد، ریشه در زبان مادری اقوام ماد دارند.
که دو معنی خواهد داشت : به بِل سوگند و یا به همراه بِل. بجای به خدا سوگند و یا به همراه خدا.
... [مشاهده متن کامل]
البته کلمه بِل میتواند مخفف کلمه بَلا هم باشد که آنگاه معنی " بدون بَلا " یا بی بلا باشد. این احتمال میرود که منتخب این عنوان در عصر های دور دست یک ایرانی بوده باشد که از خود نام و نشانی باقی نگذاشته است. البته این استدلال پایه شهودی، منطقی و عقلی ندارد و فقط یک حس و گمان و احتمال است و آنهم با درجه ای بسیار ضعیف. عبادتگاه قوم یهود که تحت عنوان کنیسا در ادبیات دینی ایران شناخته می شود در اصل و ریشه تلفظ دیگری دارد، مثلا به زبان آلمانی چنین نوشته و تلفظ می شود :
Synagogah تلفظ این کلمه به زبان فارسی :
سینا گو گه. سوال من از بزرگواران کلمه شناس پارسی زبان این است که این کلمات ترکیبی به زبان فارسی اند یا زبان دیگری ؟
سینا به زبان فارسی به معنای شنیدن است و کلمه گو مخفف فعل و مصدر گفتن و کلمه گَه مخفف کلمه گاه. بنابراین روی هم رفته به معنای مکان گفت و شنود. منظور گفت و شنود با خداوند، لذا به معنای عبادتگاه می باشد. طوریکه میدانیم در عهد داوود و سلیمان نام عبادت گاه قوم یهود تِمپِل بوده است. لذا این احتمال می تواند قریب به یقین باشد که پس فتح آشور و بابل توسط کوروش و رها ساختن کثیری از قوم یهود از دست آشوریان و اجازه دادن به آنها که سرزمین آبا و اجدادی خود بر گردند و عبادت گاه خود را که توسط آشوریان تقزیبا تخریب شده بود نوسازی کنند و در آرامش به زندگی خود ادامه دهند. به احتمال بسیار زیاد از آن زمان به بعد قوم یهود این نام و عنوان را برای عبادتگاه خود برگزیده اند، شاید به پاس کمک های اقوام پارس و ماد. حال اگر خواننده گرامی اعتراض کرد و گفت که در زبان دوران هخامنشیان چنین کلمات فارسی یافت نمیشده است، احترام او پیش این حقیر محفوظ می ماند.
در مورد کلمه تمپل :
معمولا از لحاظ ریشه یابی لغوی، اصل و نصب این کلمه به زبان یونانی بر گردانیده میشود که به نظر من صحیح نمی باشد.
تِ به زبان کردی امروزی اشاره به تو می باشد و مِ اشاره به من. پِل هم به معنای پُل می باشد.
یعنی پل و یا ارتباط بین من و تو. در اینجا منظور از تو خداوند می باشد و پل به معنای مکانی که من و تو دور هم گرد می آییم یا عبادتگاه. این کلمات که امروز به زبان کردی اینطور تلفظ میشوند به احتمال بسیار زیاد، ریشه در زبان مادری اقوام ماد دارند.
اکثریت قاطع افراد انسانی از مفهوم بینهایت تصویر روشنی در ذهن خود ندارند و این فقدان هیچ گونه خطا و گناهی محسوب نمیشود و در زندگی روز مره هم به این تصویر نیازی نداریم. اما آیا هستی، انسان و خدا شناسان چطور ؟
... [مشاهده متن کامل]
پاسخ این حقیر به این پرسش با رعایت کلیه شئون احترامات خیر می باشد. معرفت و شناخت علارغم وسعت و گسترش و کاربردهای عظیم مثبت و منفی که برای بشریت به ارمغان آورده اند، در میدان های هستی شناسی، انسان شناسی و خدا شناسی هنوز در قنداق به سر می برند. تا این نوزاد قنداقی تحت توجه والدین راه رفتن را بیاموزد و اولین کلمات شیرین بابا ماما را بر زبان جاری نماید، گویا لازم است هزاره های دیگر در انتظار بنشینیم. ادیان محتوای کتب دینی خود را کلام خداوند می پندارند و گاهی و یا اغلب اغلب اوقات به پیروان خود تلقین مینمایند که این کلیه کلام خداوند باریتعالی است که به پیامبر کریم و شریف و بنیانگذار دین ما ابلاغ گردیده است. این ادیان شریف گویا فراموش کرده باشند که ابلاغ کلام آن بزرگوار از طریق وحی بیرونی خاتمه یافته است و نه بطور کلی. خاتم انبیا که لقب پیامبر اسلام می باشد به معنای ختم پیامبری از طریق شنیدن صدای جبرئیل توسط گوش سر میباشد. کشف قوانین طبیعت و اختراعات هم ابلاغ کلام خداوند محسوب می شوند البته از طریق الهامات درونی و قوه خلاقیت و هوشمندی خارقالعاده و آگاهی های کسب شده از معرفت و دانش و روش پیشینیان. این کاشفان و مخترعین هم به نوبه خود پیامبر محسوب میشوند. اما این پیامبران علم و تکنیک بر خلاف پیامبران دینی نیازی به ستایش و نیایش ندارند و استفاده از دانش و بینش آنان بهترین نوع ستایش و تحسین و تمجید نام آنان می باشد. فرق بین نام آوری دینی و نام آوری علمی در این است که اولی متکی به نام آوری خود خداوند و دیگری متکی به نیروی خلاقیت و هوش و آگاهی علمی است. هر فرد انسانی به وسع و توانائی خود نیازمند نام آوریست. اما غریزه طبیعی شهرت طلبی و نام آوری در عده قلیلی از انسان ها گویا از حالت طبیعی خود خارج گشته و مثل بیماری سرطان بد خیم تمامی تار و پود احساسات، افکار، فهمیات، عقلیات، خیالات و اوهامات آنها را در بر گرفته باشد. الا بلا نام من جاودانه باید در ذهن و خاطر انسان و تاریخ تا پایان خلقت مادی حفظ شود و بقاء یابد و همیشه بر سر زبانها جاری باشد و هر زمانی که نام من بر زبان گوینده ای جاری شد، همه شنوندگان بی درنگ صلوات بفرستند. حضرات شریف دوست داشتند که نقش خورشید عالم تاب را بر آسمان محیط و محل خود بازی کنند و در آنطرف مرز های محلی و بومی خود هم تابش نمایند که همه چیز و همه کس از فیض و بخشش بی دریغ نور آنان بهره مند شوند. کاش از کاه وجود من هم کوهی میساخت، البته این حقیر به یک کوه کاهی هم راضی میشدم. و سیمرغ هم در نزدیکی های قله آن کوه کاهی ، آشیانه ای کاهی برای خود با منقار طلاییش دست و پا میکرد. با مطالعه عهد قدیم و عهد جدید که روی هم رفته بی بل نامیده میشوند، متوجه شدم که سمت چپ آن بزرگوارسماوی تا کنون خالی مانده و توسط نام آوری در طول اعصار متمادی اشغال نگردیده است. سیمرغ گفت که هاتف گفته که بهت بگویم تا دیر نشده آن جای عالی مقام را که به ارگان دل اش نزدیک تر است تا سمت راستش و به خودمان اختصاص دهیم. دل آن بزرگوار هم مرکز و موطن عشق بیکرانش می باشد و من و تو نزدیک تر به آن خواهیم بود تا فرزند دل بندش که در سمت راست اش جلوس فرموده است. سیمرغ گفت که جایگاه عظیم در سمت چپ اش یک اشکال کوچولو دارد، پرسیدم چه اشکالی ؟
پاسخ داد که دست چپ آن بزرگوار گاهی اوقات تمایل به شیطنت بازی دارد و من تو وظیفه خواهیم داشت که هر وقت دست چپش به جنبش در آمد و خواست روی سر و دست و کمر موجودی فرود آید و اورا نابود کند، دست چپ اورا بگیریم و شفاعت عفو آن موجود را از صاحب آن دست نمائیم. میگفت " بی بل " یک عبارتی است به زبان پارسی. بل خدای بابل یا و کنعانیان باستان میباشد و " بی " به علامت نفی و به معنای " بدون " می باشد و مجموعا این آگاهی را در ذهن خواننده پارسی زبان القاء می نماید :
بدون خدای بابلیان و کنعانیان.
همچنین اضافه کرد و گفت: معنی دیگری را هم به لسان پارسی می توان از این نام گذاری به شرح زیر استخراج کرد : پیشوند " بی " به لسان یونانیان و رومیان به معنای دو تا می باشد و بل به معنای آهنگ و آواز . لذا روی هم میتوان معنی را این چنین بیان داشت : دو آوا ، دو ِآهنگ.
گویا سیمرغ کاملا اوهامی شده بود مثل اوهامیان. میگفت تلفظ صحیح و حقیقی انجیل ها انجیل نمی باشند بلکه ایوان گِلی ها . که این نامگذاری ها دوباره ریشه در لسان اقوام پارس و ماد دارند. به این معنا که پیام شاد از دل یک ایوان گِلی به سمع انسان رسیده است و خود این عبارت به معنای پیام شاد نمی باشد.
پیام های شاد از دل کاخها و قصر های مجلل و با شکوه فرمانروایان به گوش جهانیان نرسیده است ( بگیم به استثنای منشور کوروش ) بلکه از دشت ها و وادی های کم آب و علف، در نزدیکی های قله و سینه کوه سینا، در ایوانی گلی و از غاری در سینه جبل و الحرا و آنهم نه به سهولت و سادگی و بدون خون ریزی.
... [مشاهده متن کامل]
پاسخ این حقیر به این پرسش با رعایت کلیه شئون احترامات خیر می باشد. معرفت و شناخت علارغم وسعت و گسترش و کاربردهای عظیم مثبت و منفی که برای بشریت به ارمغان آورده اند، در میدان های هستی شناسی، انسان شناسی و خدا شناسی هنوز در قنداق به سر می برند. تا این نوزاد قنداقی تحت توجه والدین راه رفتن را بیاموزد و اولین کلمات شیرین بابا ماما را بر زبان جاری نماید، گویا لازم است هزاره های دیگر در انتظار بنشینیم. ادیان محتوای کتب دینی خود را کلام خداوند می پندارند و گاهی و یا اغلب اغلب اوقات به پیروان خود تلقین مینمایند که این کلیه کلام خداوند باریتعالی است که به پیامبر کریم و شریف و بنیانگذار دین ما ابلاغ گردیده است. این ادیان شریف گویا فراموش کرده باشند که ابلاغ کلام آن بزرگوار از طریق وحی بیرونی خاتمه یافته است و نه بطور کلی. خاتم انبیا که لقب پیامبر اسلام می باشد به معنای ختم پیامبری از طریق شنیدن صدای جبرئیل توسط گوش سر میباشد. کشف قوانین طبیعت و اختراعات هم ابلاغ کلام خداوند محسوب می شوند البته از طریق الهامات درونی و قوه خلاقیت و هوشمندی خارقالعاده و آگاهی های کسب شده از معرفت و دانش و روش پیشینیان. این کاشفان و مخترعین هم به نوبه خود پیامبر محسوب میشوند. اما این پیامبران علم و تکنیک بر خلاف پیامبران دینی نیازی به ستایش و نیایش ندارند و استفاده از دانش و بینش آنان بهترین نوع ستایش و تحسین و تمجید نام آنان می باشد. فرق بین نام آوری دینی و نام آوری علمی در این است که اولی متکی به نام آوری خود خداوند و دیگری متکی به نیروی خلاقیت و هوش و آگاهی علمی است. هر فرد انسانی به وسع و توانائی خود نیازمند نام آوریست. اما غریزه طبیعی شهرت طلبی و نام آوری در عده قلیلی از انسان ها گویا از حالت طبیعی خود خارج گشته و مثل بیماری سرطان بد خیم تمامی تار و پود احساسات، افکار، فهمیات، عقلیات، خیالات و اوهامات آنها را در بر گرفته باشد. الا بلا نام من جاودانه باید در ذهن و خاطر انسان و تاریخ تا پایان خلقت مادی حفظ شود و بقاء یابد و همیشه بر سر زبانها جاری باشد و هر زمانی که نام من بر زبان گوینده ای جاری شد، همه شنوندگان بی درنگ صلوات بفرستند. حضرات شریف دوست داشتند که نقش خورشید عالم تاب را بر آسمان محیط و محل خود بازی کنند و در آنطرف مرز های محلی و بومی خود هم تابش نمایند که همه چیز و همه کس از فیض و بخشش بی دریغ نور آنان بهره مند شوند. کاش از کاه وجود من هم کوهی میساخت، البته این حقیر به یک کوه کاهی هم راضی میشدم. و سیمرغ هم در نزدیکی های قله آن کوه کاهی ، آشیانه ای کاهی برای خود با منقار طلاییش دست و پا میکرد. با مطالعه عهد قدیم و عهد جدید که روی هم رفته بی بل نامیده میشوند، متوجه شدم که سمت چپ آن بزرگوارسماوی تا کنون خالی مانده و توسط نام آوری در طول اعصار متمادی اشغال نگردیده است. سیمرغ گفت که هاتف گفته که بهت بگویم تا دیر نشده آن جای عالی مقام را که به ارگان دل اش نزدیک تر است تا سمت راستش و به خودمان اختصاص دهیم. دل آن بزرگوار هم مرکز و موطن عشق بیکرانش می باشد و من و تو نزدیک تر به آن خواهیم بود تا فرزند دل بندش که در سمت راست اش جلوس فرموده است. سیمرغ گفت که جایگاه عظیم در سمت چپ اش یک اشکال کوچولو دارد، پرسیدم چه اشکالی ؟
پاسخ داد که دست چپ آن بزرگوار گاهی اوقات تمایل به شیطنت بازی دارد و من تو وظیفه خواهیم داشت که هر وقت دست چپش به جنبش در آمد و خواست روی سر و دست و کمر موجودی فرود آید و اورا نابود کند، دست چپ اورا بگیریم و شفاعت عفو آن موجود را از صاحب آن دست نمائیم. میگفت " بی بل " یک عبارتی است به زبان پارسی. بل خدای بابل یا و کنعانیان باستان میباشد و " بی " به علامت نفی و به معنای " بدون " می باشد و مجموعا این آگاهی را در ذهن خواننده پارسی زبان القاء می نماید :
بدون خدای بابلیان و کنعانیان.
همچنین اضافه کرد و گفت: معنی دیگری را هم به لسان پارسی می توان از این نام گذاری به شرح زیر استخراج کرد : پیشوند " بی " به لسان یونانیان و رومیان به معنای دو تا می باشد و بل به معنای آهنگ و آواز . لذا روی هم میتوان معنی را این چنین بیان داشت : دو آوا ، دو ِآهنگ.
گویا سیمرغ کاملا اوهامی شده بود مثل اوهامیان. میگفت تلفظ صحیح و حقیقی انجیل ها انجیل نمی باشند بلکه ایوان گِلی ها . که این نامگذاری ها دوباره ریشه در لسان اقوام پارس و ماد دارند. به این معنا که پیام شاد از دل یک ایوان گِلی به سمع انسان رسیده است و خود این عبارت به معنای پیام شاد نمی باشد.
پیام های شاد از دل کاخها و قصر های مجلل و با شکوه فرمانروایان به گوش جهانیان نرسیده است ( بگیم به استثنای منشور کوروش ) بلکه از دشت ها و وادی های کم آب و علف، در نزدیکی های قله و سینه کوه سینا، در ایوانی گلی و از غاری در سینه جبل و الحرا و آنهم نه به سهولت و سادگی و بدون خون ریزی.