جه

/jah/

لغت نامه دهخدا

جه. [ ج َه ْ / ج ِه ْ ] ( نف مرخم ) جهنده :
ابرسیر و بادگرد و رعدبانگ و برق جه
کوه کوب و سیل بُرّ و شخ نورد و راه جوی.
منوچهری.
شیرکام و پیل زور و گرگ پوی و گورگرد
ببردو آهوجه و روباه عطف و رنگ تاز.
منوچهری.
برق جه بادگذر یوزدو و کوه قرار
شیردل پیل قدم گورتک آهوپرواز.
منوچهری.
|| رمز است از درجه. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

جه. [ ج َهَْ هَْ ] ( ع مص ) سخت بازداشتن چیزی را. ( منتهی الارب ). سخت بازداشتن. ( آنندراج ).

جه. [ج ِه ْ ] ( ص ، اِ ) بلغت زندو پازند، زنان فاحشه و بدکار. ( برهان ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

بلغت زنده و پازند زنان فاحشه و بدکار

فرهنگ معین

(جِ ) [ په . ] (ص . ) ۱ - زن بدکار، روسپی . ۲ - دختر اهریمن .

فرهنگ عمید

زن بدکار، روسپی، فاحشه.
۱. =جهیدن
۲. (اسم مصدر ) [قدیمی] جهش.

گویش مازنی

/je/ پسوندی است معادل از – به – جا و غیره & حالت سیری ناپذیری در فرد – مرض پرخوری

واژه نامه بختیاریکا

( جِه ) بگریز؛ فرار کن؛ بِجِه

پیشنهاد کاربران

واژه جه
معادل ابجد 8
تعداد حروف 2
تلفظ jeh
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: j�h] [قدیمی]
مختصات ( جِ ) [ په . ] ( ص . )
آواشناسی jah
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
جه. [ ج َهَْ هَْ ] ( هرزگی هرز رفتن و به درست ننشستن و دایره تکرار غیر رستگاری نم = جهنم
به ( خوب ) هِشت ( گذاشتن ونهیدن پایه کار ) = بهشت
جِهْ : لکاته ، لکنده ، جنده ، فاحشه ، زن بدکاره
زود باش و بنگر تا آن گناهکار ( اردشیر ) ، با آن جِه روسپی کدام جای شد ، کی شائیم گرفتن؟
کارنامه اردشیر پاپکان ؛. در چهارم
جه ( Jeh ) که عفریته ای پلید بود در سه هزار سال دوم نجوا کننده با اهریمن برای جنگ با هرمزد: ای پدرما برخیز تا چنان جنگ و ستیز در جهان برپا کنیم که اندوه و تیرگی آن هرمزد و امشاسپندان را بیچاره کند.
برگرفته از منابع پهلوی
سنگ. سیرگان جایی کم درخت است و بناهاشان از جه است. ( حدودالعالم ص. 126 )
( je ) به معنی چه، زیرا، برای اینکه. جه شریعت از جمله ی واجبات است. ( هدایة المتعلمین فی طب ص 14 )

بپرس