جنگ چهره زنانه ندارد ( به روسی: У войны не женское лицо ) نوشتاری مستند از نویسنده اهل بلاروس، سوتلانا الکسیویچ، برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۵ است. این کتاب از داستان های ضبط شده در ضبط صوت از زنان شوروی که در جنگ بزرگ میهنی شرکت کرده بودند تهیه شده است. عنوان کتاب از اولین سطرهای این رمان توسط نویسنده «جنگ زیر پشت بام» ( ۱۹۶۰ ) [ ۱] [ ۲] گرفته شده است. این کتاب اولین قسمت از مجموعه مستند The Voices of Utopia است. نوشتار دوم کتاب آخرین شاهد ( ۱۹۸۵ ) خواهد بود، که در همین موضوع است، ولی داستان کودکانی است که زنده مانده اند و شاهد آن بوده اند و زندگی می کند. این اثر را «عبدالمجید احمدی» از روسی به فارسی برگرداند و نشر چشمه آن را منتشر کرد. [ ۳] [ ۴] تا کنون بارها تجدید چاپ شده است. [ ۵] بیست و پنجمین چاپ آن سال ۱۴۰۰ منتشر شده است. [ ۶]
اولش از مرگ می ترسی، در درونت نسبت به مرگ حس شگفتی و کنجکاوی تجربه می کنی. بعدش اونقدر خسته می شی که دیگه هیچ حسی به مرگ نداری. همیشه تو حالت ناتوانی قرار می گیری. فقط یه ترس تو وجودت می مونه، این که بعد از مرگت زیبا نباشی. این هم ترس زنانه…
[ ۷]
کتاب جنگ چهره زنانه ندارد، روایتی از حضور زنان در جنگ است. نویسنده سوتلانا الکسیویچ با ده ها نفر از زنان حاضر در جنگ به گفت گو و مصاحبه می نشیند. او در این اثر روایت های زنان مختلف حاضر در جنگ را در هم می آمیزد؛ زن های پرستار، تک تیرانداز، خلبان، رخت شور، پارتیزان، بی سیم چی به پرسش های این نویسنده و پژوهشگر تاریخ اجتماعی پاسخ می دهند. در نهایت او آن روایت ها را در هم می آمیزد و کتاب جنگ چهره زنانه ندارد را خلق می کند. [ ۷]
کتاب «جنگ چهره زنانه ندارد» در هفت بخش تدوین شده است. «زن ها کی برای اولین بار در تاریخ وارد ارتش شدند؟»، «انسان بزرگ تر از جنگ است»، «نمی خواهم حتی به خاطر بیاورم…»، «دخترها، بزرگ شید، بالغ شید… شما هنوز خامید…»، «بوی ترس و چمدان آب نبات»، «من این چشما رو امروز هم به خاطر می آرم…» و «نیاز به سرباز بود… اما من می خواستم زیبا هم بمانم…»[ ۷]
در نقد و بررسی این اثر در ایسنا آمده است؛[ ۷]
آنچه جنگ چهره زنانه ندارد، را متفاوت از بسیاری از کتاب ها می کند، روایت چند صدایی داستان است؛ در این کتاب هر شخصیتی نظر خود را در خصوص جنگ بیان کرده است و همین چند صدایی بودن داستان است که آن را قابل باور کرده است. قهرمانان این کتاب انسان های عادی هستند که گویشی ساده دارند و حرف هایشان را راحت بیان می کنند.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفاولش از مرگ می ترسی، در درونت نسبت به مرگ حس شگفتی و کنجکاوی تجربه می کنی. بعدش اونقدر خسته می شی که دیگه هیچ حسی به مرگ نداری. همیشه تو حالت ناتوانی قرار می گیری. فقط یه ترس تو وجودت می مونه، این که بعد از مرگت زیبا نباشی. این هم ترس زنانه…
[ ۷]
کتاب جنگ چهره زنانه ندارد، روایتی از حضور زنان در جنگ است. نویسنده سوتلانا الکسیویچ با ده ها نفر از زنان حاضر در جنگ به گفت گو و مصاحبه می نشیند. او در این اثر روایت های زنان مختلف حاضر در جنگ را در هم می آمیزد؛ زن های پرستار، تک تیرانداز، خلبان، رخت شور، پارتیزان، بی سیم چی به پرسش های این نویسنده و پژوهشگر تاریخ اجتماعی پاسخ می دهند. در نهایت او آن روایت ها را در هم می آمیزد و کتاب جنگ چهره زنانه ندارد را خلق می کند. [ ۷]
کتاب «جنگ چهره زنانه ندارد» در هفت بخش تدوین شده است. «زن ها کی برای اولین بار در تاریخ وارد ارتش شدند؟»، «انسان بزرگ تر از جنگ است»، «نمی خواهم حتی به خاطر بیاورم…»، «دخترها، بزرگ شید، بالغ شید… شما هنوز خامید…»، «بوی ترس و چمدان آب نبات»، «من این چشما رو امروز هم به خاطر می آرم…» و «نیاز به سرباز بود… اما من می خواستم زیبا هم بمانم…»[ ۷]
در نقد و بررسی این اثر در ایسنا آمده است؛[ ۷]
آنچه جنگ چهره زنانه ندارد، را متفاوت از بسیاری از کتاب ها می کند، روایت چند صدایی داستان است؛ در این کتاب هر شخصیتی نظر خود را در خصوص جنگ بیان کرده است و همین چند صدایی بودن داستان است که آن را قابل باور کرده است. قهرمانان این کتاب انسان های عادی هستند که گویشی ساده دارند و حرف هایشان را راحت بیان می کنند.
wiki: جنگ چهره زنانه ندارد