شرق/ خوراسان یا خوراستان به معنی آستانه برآمدن خورشید که در گذر زمان با دگرگونی به خراسان نام یک سرزمین و محدوده جغرافیایی در شرق ایران شده
شمال/ آپاختار یا آستار به معنی ستاره ای که سمت و سوی قطب شمال را نشان می داده که اپاختر با تغییر شکل به باختر به جهت جغرافیایی غرب تبدیل شده و آستار به شکل آستارا یا آستارآباد ( گرگان ) محدوده جغرافیایی در شمال ایران امروزی است
... [مشاهده متن کامل]
غرب/ خوروران به معنی جایی که خورشید فرو می افتد که در گذر زمان به خاوران و جهت جغرافیایی شرق تبدیل شده است
جنوب/ نیمروز یا نسار به معنی جایی که خورشید به آن نمی رسد، نیمروز که واژه جغرافیایی نصف النهار از آن گرفته شده اکنون محدوده ای جغرافیایی در جنوب افغانستان است و نسار در مناطقی از ایران برای نام بردن از خانه های جنوبی به کار برده می شود
هودر =شمال
دشتر =جنوب
خاور=شرق
باختر=غرب
چهار سوی در زبان پارسی:
۱: باختر: شمال.
۲: نیمروز: جنوب.
۳: خورآی: شرق.
۴: خاور: غرب.
یادآوری: دوستان گل من، این چهار سوی در زبان پارسی است لیک پس از یورش تازیان به ایران، برخی از این واژگان جابجا به کاررفتند، انگار که کاربرد درست واژگان پارسی داشت فراموش می شد چنان که:
... [مشاهده متن کامل]
( خاور: شرق )
( باختر: غرب )
این همان کاربرد نادرست است☝️
جنوب: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
ایراگ Irāg ( مانوی: erag ) ،
راژیر rāžir ( کردی )
رپیت rapit ( پهلوی: rapitvin )
دکتر سامان توفیق
با درود
شوربختانه بیشتر چم ها به نادرستی آورده شده و بی پشتوانه اند و در نگارشِ یک جستارِ دانشیک ( =مقاله علمی ) یا نبیگ ( =کتاب ) به کار نمی آیند و اینکه در گویشِ کردی یا آذری یا دیگر گویشها چه نامی به این سوی های گیتاشناسی ( =جغرافیایی ) داده شده و چه بسا این واژگان از زبانهای دیگر وارد این گویشها شده باشد و برای ما در زبان گسترده و دارامند پارسی بکارگیری این واژگان جایی ندارد. برخی دیگر از نامهای پیشنهادی به چم نام یک گستره ( ناحیه/ایالت ) بوده و نه یک سوی گیتاشناسی مانند نیمروز که نام گسترۀ سیستان بوده و نمی توانی برای سویِ گیتاشناسی از آن بهره بود . .
... [مشاهده متن کامل]
نمونه: بجای جنوب تهران بگوییم: در نیمروزِ تهران= در ( سیستانِ ) تهران؟؟
و اینکه نامِ درستِ سوی هایِ گیتاشناسی چنین هستند:
1 - جنوب/جنوبی= اَواخشتر
2 - شمال/شمالی= اَپاختر/اَواختر/باختر که با نادرستی برای سویِ = غرب/مغرب به کار می رود.
3 - شرق/شرقی/مشرق= خورخاست/خورخیز/خورآی/خورآس/خورآیان/خورآسان/خُراسان : جایی که خور/خورشید از آن می آید و سر می زند.
4 - غرب/غربی/مغرب= خوروَر/خوروَری/خوروَران/خاوَر جایی که خور/خورشید پایین می رود و فرو می شود که با نادرستی برای سویِ = شرق/مشرق به کار می رفت.
پس بجای جنوب= اَواخشتَر
شمال= اَپاختَر
شرق= خورآی/خورخاست
غرب= خاور/خوروَر
پاینده و ورجاوند باد ایران و زبانِ پارسی
با درود
شوربختانه بیشتر چم ها به نادرستی آورده شده و بی پشتوانه اند و در نگارشِ یک جستارِ دانشیک ( =مقاله علمی ) یا نبیگ ( =کتاب ) به کار نمی آیند و اینکه در گویشِ کردی یا آذری یا دیگر گویشها چه نامی به این سوی های گیتاشناسی ( =جغرافیایی ) داده شده و چه بسا این واژگان از زبانهای دیگر وارد این گویشها شده باشد و برای ما در زبان گسترده و دارامند پارسی بکارگیری این واژگان جایی ندارد. برخی دیگر از نامهای پیشنهادی به چم نام یک گستره ( ناحیه/ایالت ) بوده و نه یک سوی گیتاشناسی مانند نیمروز که نام گسترۀ سیستان بوده و نمی توانی برای سویِ گیتاشناسی از آن بهره بود . .
... [مشاهده متن کامل]
نمونه: بجای جنوب تهران بگوییم: در نیمروزِ تهران= در ( سیستانِ ) تهران؟؟
و اینکه نامِ درستِ سوی هایِ گیتاشناسی چنین هستند:
1 - جنوب/جنوبی= اَواخشتر
2 - شمال/شمالی= اَپاختر/اَواختر/باختر که با نادرستی برای سویِ = غرب/مغرب به کار می رود.
3 - شرق/شرقی/مشرق= خورخاست/خورخیز/خورآی/خورآس/خورآیان/خورآسان/خُراسان : جایی که خور/خورشید از آن می آید و سر می زند.
4 - غرب/غربی/مغرب= خوروَر/خوروَری/خوروَران/خاوَر جایی که خور/خورشید پایین می رود و فرو می شود که با نادرستی برای سویِ = شرق/مشرق به کار می رفت.
پس بجای جنوب= اَواخشتَر
شمال= اَپاختَر
شرق= خورآی/خورخاست
غرب= خاور/خوروَر
پاینده و ورجاوند باد ایران و زبانِ پارسی
واژگان ( شمال، جنوب، شرق، غرب ) تماما دارای ریشه پارسی هستند.
همچنین در گذشته در پارسی از واژگان ( اپاختر، نیمروز ( رپیت وین ) ، خاور، باختر ) بهره میبردند
واژه اَربی ( =عربی ) شمال دارای ریشه پارسی است.
... [مشاهده متن کامل]
۱ - شمال:
از واژه پارسی ( شم، چم، زم، دم ) به معنی سردی و سرما گرفته شده است
مانند: شمیران، چمران، زمزم، زمستان، دمیدن و. . .
که دارای یک معنای سرد و سرما هستند
۱ - اپاختر:
در پارسی در گذشته ( اپاختر ) میگفتند
که واژه اپاختر از دو بخش اپ ( بالا ) و اختر ( ستاره ) ساخته شده است و به معنی ستاره شمالی میباشد.
۲ - جنوب:
واژه اَربی جنوب هم از واژه پارسی پهلوی ( دَنب ) به معنی جنب، کنار، ته و پایین گرفته شده است.
۲ - رپیت وین ( نیمروز ) :
در زبان پارسی پهلوی دو واژه ( رپیت وین ) و ( نیمروز ) برای سوی پایین به کار میروند که هر دو به معنی میانه روز هستند.
۳ - شرق:
واژه اَربی شرق همریشه با واژه پارسی ( چراغ ) و واژه سانسکریت ( سوراج ) است به معنی روشنایی.
نکته: ( سدا های /چ/ و /ش/ همواجگاه هستند و میتوانند جابجا شوند )
نکته: زبان اَربی نویسه و سدای ( چ ) ندارد و آنرا با ( ش ) جابجا میکند.
۳ - اوش استر ( خورآسان ) ، خاور:
اوش به معنی بیرون آمدن ( تلو ) و بیرون رفتن ( مرگ ) است. تلو=طلوع
اوش استر یعنی جای بیرون آمدن نور.
واژه خورآسان از دو بخش خور و آسان ( بالا آمدن ) ساخته شده است. به مکان تلوِ خورشید ( خاور، شرق ) خورخاست، خورخیز هم میگویند.
۴ - خوربران ( باختر ) :
خوربران به معنای جایی است که خورشید به آنجا بُرده و ناپدید میشود.
۴ - واژه اَربی غرب هم از واژه پارسی ( گور ) به معنی فرو رفتن گرفته شده است.
در پارسی به غرب ( باختر ) نیز میگویند مانند سروده فردوسی که میگوید:
- چو خورشید در باختر گشت زرد/
شب تیره گفتش که از راه گرد
پَسگشت ( =مرجع ) : برگه31 از نبیگِ ( ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی ) نوشته مجید قدیمی ( نوبت چاپ:یکم1401 ) .
کردی: باشور
Dashtar
دَشتَر
گیلیکی زوان ٚ مئن واگۊته بئه:
در زبان گیلی ( گیلکی ) گفته می شود:
کلسیأ N
خۊرتاو E
خۊرخۊس W
نسأ S
در پارسی دری نیمروز می گفتند ولی باید گفت که نیمروز به چم ظهر هم است
شمال=اَپاختَر
جنوب=اَواخشَتر
شرق=خاوَر
غرب=باختر
نام کهن دریای مازندران ورکانه بوده است
شمال=اَپاختَر
جنوب=اَواختَر
شرق=خاور
غرب=باختر
در پارسی به این سو، دَشتَر dashtar گویند.
با پیوستن دو واژه "زیر" و "زبر" با پسوند "سوی" می توان جایگزین ساده و آشنا و خوش آهنگ برای "شمال" و "جنوب" یافت.
شمال = زبر سوی
جنوب = زیر سوی
شمال شرقی = زبر خاوری
شمال غربی = زبر باختری
... [مشاهده متن کامل]
جنوب شرقی = زیر خاوری
جنوب غربی = زیر باختری
تهران شهری است زبر سوی شیراز
شیراز شهری است زیر سوی تهران
سامانه بارانی در راه استان های خاوری و زبر خاوری است
زنده باشید
چهار سوییه جهان در زبان لری که هنوز به کار می رود:
اَفتوزه=آفتاب زن====خاور ( خور آور ) =شرق
اَفتوپور=اَفتو گِلپ ( گِلیپ، قِلپ، قِلیپ ) =دُم اَفتو==== باختر=غرب
وُر رو = وَر رو ====شمال
دِهو=دِهون=دِوو=دوون=دومِن==== جنوب
... [مشاهده متن کامل]
اَفتو=آفتاب
گِلپ، قِلیپ، قِلوپ ( فارسی ) =فرو افتادن، گِلپیدن
وررو به مَنای به طرف بالا ( بر رو )
شاید نام باستانی دریای مازندران به این مَنا باشد: ورکانه= وررُگان=وررُکان =شمالگان
دِوون و دِهون به مَنای پایین
واژه دون نیز به مَنای پایین و پست و فرومایه می باشد.
غروب، همان قِلپ و گِلپیدن و قلوپیدن است.
چِرَکه، شِرَقه=جرقه : شاید اَشِرَق ( لری ) از آغاز تابش خورشید باشد.
واژه های شمال و جنوب نیز به کار می رفته اند.
از باد شمال در گفتار روزانه و در ترانه ها و سروده ها یاد کرده اند.
در کوردوار چهار واژه داریم باکور یعنی شمال_ باشور یعنی جنوب_ روژهلات یعنی شرق_ روژاوا یعنی غرب
پایین شمال
در زبان پارتی:
رپیتوین ( rapitwin ) یا
رپیتسین ( rapiswin )
برابر پارسی:نیمروز؛زیرسو
در نیاپارسیک ( اچمی ) :زِرسو
مانی
پادشمال
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
نِسار ( جایی که بر آن آفتاب نتابد ) ( لری )
رَپیت ( پهلوی: رَپیتوین rapitvin )
راژیر ( کردی )
نیمروز ( پارسی دری )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)