جندره
لغت نامه دهخدا
جندرة. [ ] ( اِخ ) ابن خیشنه. ابوقرصافة صحابی است. ( از یادداشت مؤلف ).
جندره. [ ج َ دَ رَ/ رِ ] ( اِ ) هر چوب گنده ناتراشیده باشد عموماً و دو چوب بقدر نیم گز که بجهت کوفتن و هموار ساختن رخوت پوشیدنی سازند و تراشندخصوصاً، و آنرا رخت مال میگویند، و آنچه بدان صوف و شال و جامه های دیگر شکنجه کنند. ( برهان ). شکنجه جامه بود تا هموار و نسو شود. ( صحاح الفرس ). اُتو. مهره. || کنایه از مردم ناتراشیده لک و پک و ناهموار باشد. ( برهان ) .
فرهنگ فارسی
ابن خیشنه ابو قرصافه صحابی است
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید