جندقوقی. [ ] ( اِ ) بشیرازی انده قوقا گویند و در پارس دیواستب خوانند. برّی بود و بستانی بود و جندقوق برّی را ورق گویند و حباق خوانند و بیونانی لوطوس اغیربوس و معنی آن جندقوق برّی بود و از آن بستانی را طریفین خوانند و بهترین آن بستانی بود وطبیعت آن گرم و خشکست در آخر درجه دوم و گویند در آخر درجه اول و گویند در سِیُم کلف را نافع بود و روغن وی درد مفاصل را نافع بود و درد اُنْثَیین و عصاره بستانی با عسل سپیدی که در چشم بود زایل گرداند و برّی و بستانی صرع را سودمند بود و استسقا و بول وحیض براند و روغن وی جهت بادها که در اعضاء بود سوددهد، اگر طفلی دیر بحرکت آید چون بر وی مالند زود بحرکت آید. اگر در طبخ آن نشینند همین عمل کند و تخم وی مهیج باه بود و اگر آب وی بر گزندگی عقرب ریزند درد ساکن کند فی الحال و چون بر عضو سالم ریزند لذع و وجع پیدا کند و چون بعصاره وی سعوط کنند صداع آورد،و جندقوقی خناق آورد و درد حلق و مداوای آن به کشنیر و کاهو و کاسنی کنند. رجوع به ترجمه صیدنة شود.
فرهنگ فارسی
بشیرازی انده قوقا گویند و در پارس دیو استب خوانند بری بود وبستانی بود و جند قوق برای راورق گویند و حباق خوانند و بیونانی لوطوس اغیربوس و معنی آن جند قوق بری بود و از آن بستانی را طریفین خوانند و بهترین آن بستانی بود و طبیعت آن گرم و خشکست در آخر درجه دوم و گویند در آخر درجه اول