جنبی

/janbi/

معنی انگلیسی:
collateral, fringe, side, subsidiary, peripheral

فرهنگ عمید

۱. کناری، پهلویی.
۲. [مجاز] فرعی، غیراصلی، جانبی: فعالیت های جنبی نمایشگاه.

مترادف ها

next (صفت)
کنار، مجاور، مابعد، اینده، دیگر، بعد، جنبی، زیرین، پهلویی، نزدیک ترین

lateral (صفت)
عرضی، جنبی، ضلعی، افقی، پهلویی، جانبی، واقع در خط افقی

circumferential (صفت)
پیرامونی، جنبی

peripheral (صفت)
خارجی، پیرامونی، جنبی، دوره ای، ثانوی، وابسته به محیط

laterad (قید)
جنبی، پهلویی

فارسی به عربی

طریق جانبی , فرع , قادم

پیشنهاد کاربران

بپرس