جنبنده

/jonbande/

مترادف جنبنده: متحرک، جاندار، دابه

متضاد جنبنده: جماد

معنی انگلیسی:
motile, moving, oscillating, creeping, creeping animal, reptile, [adj.] moving, mover, wiggler, wiggly

لغت نامه دهخدا

جنبنده. [ جُم ْ ب َ دَ / دِ ]( نف ) دابة. ( ترجمان القرآن ). حرکت کننده :
وز آن پس چو جنبنده آمد پدید
همه رستنی زیر خویش آورید.
فردوسی.

فرهنگ فارسی

۱-( اسم ) متحرک . ۲- ( اسم ) شپش : ( پوستینی داشتیم جنبند. بسیار در آن افتاده بود. ) ( عطار تذکره الاولیائ ج ۱ ص ۸۴ )

فرهنگ معین

(جُ بَ دِ ) (ص فا. ) متحرک .

فرهنگ عمید

موجود زنده.

واژه نامه بختیاریکا

جُهما؛شُووا

دانشنامه عمومی

جُنبَنده ( motile ) در زیست شناسی صفتی است برای توصیف زیست مندانی که قادرند به خودی خود و به طور فعال در محیط حرکت کنند. جنبندگان برای این حرکت انرژی مصرف می کنند. بیشتر جانداران جنبنده هستند. به جانداران جنبنده آبزی معمولاً، شناگر گفته می شود.
جاندارانی مانند مرجان ها، کشتی چسب ها، و اسفنج های دریایی که در جای خود ثابت می مانند ناجنبنده sessile نامیده می شوند.
عکس جنبنده
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

متحرک, نوان

مترادف ها

motive (صفت)
محرک، جنبنده، داعی

wobbly (صفت)
لق، جنبنده، لرزان

motile (صفت)
جنبنده، قادر بجنبش، قادر به حرکت

vacillant (صفت)
جنبنده، اونگی

vibratile (صفت)
جنبنده، لرزنده، مرتعش، قابل لرزش و ارتعاش، قابل اهتزاز

پیشنهاد کاربران

نوان
بیسکون. [ س ُ ] ( ص مرکب ) ( از: بی سکون ) جنبان. متحرک. ( ناظم الاطباء ) . || مشوش. مضطرب. بی آرام :
هر جا که دلی است در غم تو
بیصبر و قرار و بیسکون باد.
حافظ.
|| کسی که از شوخی هیچ جا قرار نگیرد. ( غیاث ) . شوخ که در هیچ جا قرار نگیرد. ( آنندراج ) . رجوع به سکون شود.
تنابنده = جنبده، موجود، بنده خدا، فرد
جنبنده :
دکتر کزازی در مورد واژه ی " جنبنده" می نویسد : ( ( جنبنده در پهلوی جمبندگ jummbandag بوده است . ) )
( ( وزان پس چو جنبنده آمد پدید
همه رستنی زیر خویش آورید ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 194 )
...
[مشاهده متن کامل]

در زبان ترکی به جنبیدن " چابالاماخ " گفته می شود.

بپرس