جنبانیدن
لغت نامه دهخدا
- دست جنبانیدن ؛ عجله کردن.
- سر جنبانیدن ؛ بعلامت انکار یا یأس سر حرکت دادن. بعلامت تصدیق سر حرکت دادن از خلف به قدام. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به جنباندن شود.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
مترادف ها
طفره زدن، لولیدن، لول خوردن، جنبانیدن، کرموار تکان دادن، حرکت کرموار کردن
پیشنهاد کاربران
سُک
هَزّ