جنباننده

لغت نامه دهخدا

جنباننده. [ جُم ْ ن َن ْ دَ / دِ ] ( نف ) محرک. حرکت دهنده. تکان دهنده : دوم قوت جنباننده که بتأیید او حیوان به جنبد. ( چهارمقاله ).
بی تکلف پیش هر داننده هست
آنکه با جنبنده جنباننده هست.
مولوی.

فرهنگ عمید

تکان دهنده.

مترادف ها

impellent (اسم)
محرک، جنباننده، سوق دهنده

dynamic (اسم)
جنباننده، شخص پرانرژی

فارسی به عربی

دینامی

پیشنهاد کاربران

بپرس