جنبان

/jonbAn/

معنی انگلیسی:
floating, loose, rocky, wiggly, wriggler

لغت نامه دهخدا

جنبان. [ جُم ْ ] ( نف ) متزلزل. مضطرب. ( یادداشت مؤلف ). || جنبنده. ( آنندراج ). || در حال جنبیدن :
وگر برهان موسی آن شماری
که چوب خشک ثعبان کرد جنبان.
ناصرخسرو.
|| متحرک.( یادداشت مؤلف ). لغ: منارجنبان :
این جهان هم بدان سخن ماند
حرف او ساکن است یا جنبان.
ناصرخسرو.
باده در خیگ و بنگ در انبان
گر نه دیوانه ای مشو جنبان.
اوحدی.
|| بانَوَسان.( یادداشت مؤلف ): دل کژدم ستاره ای است سرخ و جنبان. || ( نف مرخم ) جنباننده. ( آنندراج ). محرک.حرکت دهنده. سلسله جنبان :
دولت اگر سلسله جنبان شود
مور تواند که سلیمان شود.
وحشی.

جنبان. [ جَم ْ ] ( اِخ ) یکی از اقوام و طوایف نبطی از فرزندان حام بن نوح. رجوع به نخبةالدهر دمشقی ص 266 شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- در ترکیب بمعنی ( ( جنباننده ) ) آید : سلسله جنبان . ۲- جنبده .
یکی از اقوام و طوایف نبطی از فرزندان حام بن نوح .

فرهنگ عمید

۱. در حال جنبیدن، جنبنده: منارجنبان.
۲. (بن مضارعِ جنباندن ) =جنباندن
۳. جنباننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): سلسله جنبان.

مترادف ها

vacillatory (صفت)
مردد، نا پایدار، تغییر پذیر، مشکوک، نوسانی، جنبان

پیشنهاد کاربران

بیسکون. [ س ُ ] ( ص مرکب ) ( از: بی سکون ) جنبان. متحرک. ( ناظم الاطباء ) . || مشوش. مضطرب. بی آرام :
هر جا که دلی است در غم تو
بیصبر و قرار و بیسکون باد.
حافظ.
|| کسی که از شوخی هیچ جا قرار نگیرد. ( غیاث ) . شوخ که در هیچ جا قرار نگیرد. ( آنندراج ) . رجوع به سکون شود.

بپرس