جناب اصفهانی

لغت نامه دهخدا

جناب اصفهانی. [ج َ ب ِ اِ ف َ ] ( اِخ ) ابوطالب ، فرزند میرزا نصیر. ازشاعران و خطاطان اصفهان است. وی در عهد سلطان حسین صفوی سرخطنویس دیوان اعلی بود. او راست :
نه بوصل یار طاقت نه بهجر تاب دارد
چه کنم چنین دلی را که مرا خراب دارد
خبر از جناب داری که ز دوری تو شب ها
نه بدل قرار و طاقت نه بدیده خواب دارد؟
وی به سال 1105 هَ. ق. درگذشت. ( ریحانة الادب ج 1 ص 280 ).

جناب اصفهانی. [ ج َ ب ِ اِ ف َ ] ( اِخ ) فتح اﷲ. از شاعرانی است که در عهد شاه تهماسب ثانی صفوی بمقامی عالی رسید و اخیراً از طرف نادرشاه به خراسان مأمور شد و بفاصله 10 سال یعنی بسال 1146یا 1148 هَ. ق. به امر نادر بقتل رسید. او راست :
اگر زنم بلب از دست آن نگار انگشت
شود چو غنچه ز خون دلم نگار انگشت
برآید از رگ من ناله گر بخارم تن
بدان مثابه که مطرب زند بتار انگشت.
بتلخ کامی ایام شاد باش و مزن
بشهد کاسه هر سفله زینهار انگشت.
( از ریحانة الادب ج 1 ص 281 ) ( از مجمع الفصحاءج 2 ص 92 ).

فرهنگ فارسی

فتح الله از شاعرانی است که در عهد شاه تهماسب صفوی بمقامی عالی رسید و اخیرا از طرف نادرشاه به خراسان مامور شد و بفاصله ۱٠ سال یعنی بسال ۱۱۴۶ یا ۱۱۴۸ بامر نادر بقتل رسید .

پیشنهاد کاربران

بپرس