جمیش

لغت نامه دهخدا

جمیش. [ ج َ ] ( ع ص ) زهار سترده موی. ( منتهی الارب ) ( ذیل اقرب الموارد ). || نوره سترنده. || جایی بی نبات و گیاه. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

جمیش. [ج َ ] ( اِخ ) صحرایی است بنواحی مکه. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

صحرایی است بنواحی مکه

پیشنهاد کاربران

بپرس