جموم

لغت نامه دهخدا

جموم. [ ج َ ] ( ع ص ، اِ )چاه بسیارآب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). گویند: بئر جموم. ( اقرب الموارد ). || اسب که هر زمان رفتار دیگر آرد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

جموم. [ ج ُ ] ( ع اِ ) ج ِ جَم . ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به جَم شود.

جموم. [ ج ُ ] ( ع مص ) بسیار شدن آب چاه و گرد آمدن. || بازآمدن آب چاه وقت کشیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || نزدیک شدن کار. ( منتهی الارب ). || بسیارگوشت شدن و فربه شدن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع جم
بسیار شدن آب چاه و گرد آمدن یا باز آمدن آب چاه وقت کشیدن یا نزدیک شدن کار یا گوشت شدن و فربه شدن .

فرهنگ عمید

بسیار شدن.

پیشنهاد کاربران

بپرس