جموح
لغت نامه دهخدا
جموح. [ ج ُ ] ( ع مص ) در همه معانی رجوع به جماح و جمح شود.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۱. سرکش.
۲. کسی که نتواند از هوا و هوس خود بازگردد.
پیشنهاد کاربران
جموح از ماده جماح گرفته شده که به معنی حرکت شتابانه و شدیدی است که هیچ چیز نتواند از آن جلوگیری کند ، همانند حرکت اسبهای سرکش و چموش که نتوان آنها را متوقف ساخت و به همین جهت چنین اسبی را جموح می گویند .